اخبار استان هاشهر و جامعهعناوین اخبار

“بحران بی هویتی، خودکم بینی” و تاثیر آن در تنزل مصرف کالای فرهنگی ایرانی اسلامی

*تنظیم: رسول رضایی ؛ پژوهشگر حوزه علمیه اصفهان

در این یادداشت علاوه بر تبیین اجمالی ویروس روحی روانی “بی هویتی ، بی شخصیتی، خودکم بینی و خودباختگی”، به تاثیر آن در تنزل مصرف کالای فرهنگی ایرانی اسلامی خواهیم پرداخت.
“اعتماد به نفس ملی” بستر ساز در تقویت مصرف کالای فرهنگی ایرانی اسلامی
عصری که در آن زندگی میکنیم ، «مصرف» ، و به ویژه کم و کیف «مصرف فرهنگی» به یکی از اصلی ترین گزاره ها برای سنجش میزان رشد و فهم و ادراک افراد و جوامع تبدیل شده است، به گونه ای که صاحب نظران از زوایای مختلف در مورد کمیت و کیفیت «مصرف» در افراد و جوامع بحث و گفتگو نموده اند و به واکاوی زوایای پیدا و پنهان آن پرداخته اند. اگرچه مولفه «مصرف» در ابتدا فعالیتی صرفا اقتصادی و برای رفع احتیاجات بود، اما اندیشمندان قرن بیستم و بیست و یک بیش از همه بر گونه «فرهنگی» مصرف بذل عنایت پیدا کردند، و به نقش آن در جامعه سازی و سبک زندگی پی برده، و در نتیجه «مصرف فرهنگی» را یکی از مهمترین مولفه های تمدن و جامعه ی جدید دانستند.

از این رو میتوان گفت یکی از پیش نیازهای بهبود جامعه ایرانی و عبور از نابسامانیهای اقتصادی و فرهنگی، ارتقای سطح «سواد مصرف فرهنگی» آحاد جامعه است ، چراکه امروزه این مولفه به شدت مورد توجه دشمنان انقلاب قرار گرفته، و برای انحطاط و تنزل و حذف آن در جمهوری اسلامی به شدت تلاش و برنامه ریزی های پیچیده میکنند، تا در پرتو آن سبک زندگی ایرانی را به سمت سبک زندگی منحط تهی از معنویت و انسانیت غربی تنزل دهند .
لازم به ذکر است که دایره مصادیق «کالاهای فرهنگی» طیف وسیعی از اجناس فکری و فرهنگی را در بر میگیرد، و موجب تغییر و تحول در سبک زندگی و دیدگاه افراد میگردد. کالای فرهنگی شامل هر ابزار فکری و معنوی و فرهنگی و … میتواند باشد که بطور مستقیم یا غیر مستقیم با دستگاه محاسباتی و بینش و منش افراد درگیر است. نظیر کالای مکتوب (اعم از روزنامه، مجله، کتاب، نشریه، و …) ، رسانه‌ های صوتی تصویری، رسانه های مجازی، اجناس هنری، انواع و اقسام سرگرمی ها و اسباب بازیها و …

«سواد مصرف و خرید کالاهای فرهنگی» و نسبت آن با «خودباوری، احساس شخصیت ملی، احساس هویت اجتماعی، اعتقاد به داشته های ملی خود داشتن» مسئله ای شیرین و دلکش است که امروزه توجه روانشناسان و جامعه شناسان را به خود معطوف ساخته است. در عصر حاضر بر متخصصین قلمرو فرهنگ ثابت شده است که میزان آگاهی و سواد افکار عمومی نسبت به ظرفیتهای بومی و داشته های ملی خود، نقش بسزایی در ارتقا و بهبود کمی و کیفی مصرف کالاهای فرهنگی بومی ایرانی اسلامی داشته، و از طرف دیگر اقبال برای خرید و مصرف کالای فرهنگی غربی _ که عمدتا در زمینه ترویج خشونت، شهوت، منفعت پرستی، گریز از معنویت، و … ساماندهی میشود_ را تقلیل قابل توجهی میدهد . به عبارت روشنتر احساس شخصیت ملی و هویت ملی و پرهیز از مرعوبیت و خودباختگی و استسباع در برابر فرهنگ غربی، نقش بسزایی در پائین آوردن میزان اقبال و استفاده از فراورده های فرهنگی غربی همچون سینمای هالیوود، بازیهای رایانه ای و … داشته ، کاهش مشاهده کانالهای مخرب ماهواره ای بیگانه ، تقلیل بکارگیری شبکه های مجازی غیر بومی، و … را رقم میزند.

از آنجائیکه جامعه امروز ما در عصر ارتباطات و اطلاعات و اینترنت و ماهواره ها قرار داشته و در پرتو استفاده فراوان خانواده ها از فضای مجازی و ماهواره و سایر وسایل ارتباط جمعی، به مراتب بیش از گذشته، ما و فرزندانمان تحت بمباران کالاهای فرهنگی غربی (بخوانید کالاهای غیر فرهنگی و آسیب رسان غربی) هستیم، به نظر می‌رسد یکی از بهترین طرق ممکن برای صیانت از افکار و فرهنگ و سبک زندگی و هویت ملی خویش در برابر شبیخون فرهنگی دشمن اینست که فرهنگ خودباوری ملی، اعتماد به نفس ملی، احساس شخصیت ملی و داشته های فرهنگی و شخصیتی خویش را متذکر شده، اعتقاد به «ما میتوانیم» و داشته های فرهنگی خود را در پیش چشم قرار داده، و به ظرفیتهای فراوان و غنی ایرانی اسلامی خویش افتخار نماییم، و بدین وسیله جوانان خود را از انفعال و استسباع و مرعوبیت در برابر فرهنگ مبتذل غرب و کالاهای به ظاهر فرهنگی (اما در واقع ضد فرهنگی) متمدن نمایان غربی حفظ نماییم.

وارد کردن بحث بحران هویت ، علل خود تحقیری، بررسی بیماری «خودباختگی،غربزدگی» و مسائلی از این دست در نظام آموزش و پرورش رسمی کشور، به کارگیری مشاورین خبره و متخصص در امور خودباوری، اعتماد به نفس ملی، همکاری و مساعدت صدا و سیمای ملی در تبیین مفهوم هویت ایرانی اسلامی ، آموزش خانواده‏ها از طریق تشکیل و راه‏اندازی تشکل‏های غیر دولتی و فراهم کردن بستری برای نهضت و جنبش اعتماد به نفس ملی، خودباوری ملی، و… از راهکارهای مهم ارتقاء سواد مصرف کالای فرهنگی می باشند.
ضرورت آگاهی از خطرات ویروس «خودباختگی، غربزدگی»
اهمیت سواد مصرف کالای فرهنگی تا آنجاست که سبک خاص زندگی ما را شکل داده، نیازها و تمایلات ما را سامان بخشیده، مواد لازم برای تولید تخیلات و رویاهایمان را فراهم کرده، و جهت گیریهای شغلی، تحصیلی، اخلاقی، و … ما را تحت تاثیر قرار خواهد داد. یکی از عواملی که میتواند سواد مصرف کالای فرهنگی را ارتقاء داده، و در نتیجه اقبال برای خرید و مصرف کالای فرهنگی بومی را در جامعه بهبود بخشد، ارتقاء سطح سواد و بینش ما نسبت به مساله «خودباوری، احساس هویت ، اعتماد به نفس ملی، احساس شخصیت، باور و اعتقاد به داشته های فرهنگی، بومی و ایرانی اسلامی خویش، و … » است، که نقطه مقابل «خودباختگی، خود کم بینی، خودتحقیری، غربزدگی، غربگرایی، استسباع و مرعوبیت در برابر غرب» است.

ضرورت طرح این مساله از آن رواست که ضمن اینکه میتواند میزان سطح سواد مصرف کالای فرهنگی را تعالی بخشیده، و اقبال عمومی جامعه برای مصرف کالای فرهنگی بومی را افزایش دهد، همچنین نقش بسزایی در تقلیل رویکرد مردم در انتخاب مدیران غربگرا و مسئولین برون گرای برجام زده خواهد داشت. توضیح بیشتر آنکه متاسفانه چند سالی است بعضا مواجه با دولتمردانی خودباخته، خودکم بین، غربزده، سازشکار، برجام زده، منفعل در برابر تحریمها آمریکا بوده ، و شاهد هستیم که برخی مدیران لیبرال کاخ نشین مدعی اعتدال و اصلاح طلبی چگونه تمایل بسیار زیادی به غربگرایی و سازش با غرب و آویختن به طناب پوسیده «مذاکره» برای حل مشکلات اقتصادی داشته، و از طرف دیگر بخاطر پائین بودن میزان «خودباوری و اعتماد به نفس ملی» در آنها، شاهد هستیم که نسبت به نگاه به درون داشتن، حمایتگرایی از تولید و کشاورزی، ممانعت از واردات بی رویه، بکارگیری جوانان و فعال سازی ظرفیتهای عظیم داخلی، و … بی اعتنایی، تغافل یا غفلت میورزند. (البته اگر نگوییم که احتمال نفوذ و خیانت عامدانه و مدبرانه به قصد ناراضی تراشی و استحاله انقلاب در کار بوده است)

امید است که طرح این مساله درآمدی برای ارتقاء بصیرت و بینش عمومی جامعه برای برگزیدن و رای دادن به مسئولینی صالح باشد، که از عنصر «خودباوری و اعتماد به نفس ملی» به قدر کافی برخوردار بوده، شعار «ما میتوانیم» را نصب العین خود کرده، و برای حل مشکلات کشور و عبور از تحریمها و تهدیدها، نگاهشان به داخل بوده، در صدد بکارگیری خیل عظیم جوانان مومن، با انگیزه، متخصص، متعهد، جهادی، انقلابی، اهل کار و ابتکار و مدیریت میدانی و … بوده، چشم امیدشان به خداوند و فعال سازی ظرفیتهای عظیم داخلی دوخته شده باشد؛ نه اینکه مدیرانی غربگرا و خودباخته انتخاب کنند که نگاهشان به جای خدا به کدخدا بوده، به راهبرد ذلیلانه مذاکره، سازش، عقب نشینی از حقوق هسته ای،دیپلماسی التماسی انفعالی استرحامی انظلامی استمساک کرده ، و آنچه خود دارند را ز بیگانه تمنا کنند.

از طرف دیگر تداوم و استمرار انقلاب اسلامى در عرصه جنگ فرهنگی و جنگ تمام عیار اقتصادی در یک حد چشمگیری بستگى دارد به این که ما بتوانیم با ویروس فلج کننده «خودباختگی، خودتحقیری و غربزدگی» مبارزه کرده، و در عوض روحیه «خودباوری، اعتماد به نفس ملی، احساس هویت و شخصیت، ما میتوانیم» را به ملتمان تزریق و پمپاژ نموده، و مانع شویم از این که در این روحیه «خودباوری» خلل یا تحریفى واقع شود، و جلوگیری کنیم از اینکه ملت شریف ایران به آن حالت تسلیم و تمکین و غربزدگی که در زمان طاغوت وجود داشت، بازگردد.
تبیین بیماری روانی «خودباختگی، استسباع، غربزدگی »
«خودباختگى‏» واژه ای است که همه بطور کم و بیش با آن آشنا هستیم و در کتابها و رسانه های صوتی و تصویری از آن زیاد میشنویم، اما متاسفانه کمتر به آن پایبند و مقید هستیم. ریشه و اصل «خودباختگى» یک تعبیر دینی است که در لسان قرآن از آن به «خسران نفس»، «خود را باختن» تعبیر میگردد. به عنوان مثال خداوند در قرآن میفرماید : (قُلْ إِنَّ الْخاسِرینَ الَّذینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ ) (زمر : ۱۵)
«خودباختگى» یک بیماری و حالتى است روحى در انسان که واقعا انسان وضعیتی پیدا مى‏کند که گویی خودش خودش را مى‏بازد، یعنى تمام قوا، نیروها، ظرفیتها و استعدادهایى که دارد، دچار ضعف و نسیان و فراموشی و ناکارآمدی میگردد، و انسان وضعى پیدا مى‏کند که گویى هیچ نیرو و توانی ندارد.
در علم پزشکی و طبابت هم ثابت و تجربه شده که اگر یک بیمار احساس کند از عهده مقابله و غلبه بر مرضش برنمی آید ، و به تعبیر عامه «خودش را ببازد» و دچار ناامیدی از قدرت و توانایی خود گردد، معتقد شود که مرضش خیلى بزرگ و خطرناک است و دیگر معالجات و داروها براى او سودى ندارد، و لو آن بیمارىْ بیمارىِ مهلکى نباشد، این مریض دیگر بعید است سلامتی خود را بازیابد و خوب شود. راز این مساله در اینست که چون دچار «خودباختگی»، «مرعوبیت»، «استسباع»، «انفعال» و ناامیدی از قوای خود شده، چون خودش معتقد شده که من خوب نمى‏شوم، من رفتنی هستم و مى‏میرم، چون دچار افکار منفی و مایوسانه گشته، لذا ضعف روحیه او به ضعف جسمی منتقل و مبدل گشته و امکان بهبود را از چنین مریضی سلب مینماید.

بنابراین اگر این فکر شوم و این تلقینات منفی در یک بیمار پیدا شود که من مى‏میرم، من خوب شدنى نیستم، من میدانم موفق نمیشوم، من چشمم آب نمیخورد که بهبودی حاصل کنم، این دواها را بیخود به من مى‏دهید، این آمپولها را بیخود به من مى‏زنید، این رژیمها را بیخود عمل مى‏کنید، من مردنى هستم؛ به هر نسبت که ناامیدی در او رسوخ کرده باشد و معتقد باشد که مى‏میرد، به همان نسبت احتمال شفا در او ضعیف و کمرنگ‏ تر می گردد.

بر عکس اگر انسان مریضی معتقد شود که بیمارى من چیزى نیست، و واقعا به توانایی ها، استعدادها و قابلیتها و داشته های خود معتقد باشد و ایمان داشته باشد که من خوب مى‏شوم، و من از عهده غلبه بر این ویروس برمی آیم، این خودباوری و امید و اعتماد به نفس داشتن یک مدد فوق‏العاده روحی به خوب شدن او کرده، و احتمال بهبود را تا حد زیادی در او بالا میبرد.
معالجات روانى و تلاش برای بالا بردن میزان امید، خودباوری و اعتماد به نفس در دنیاى امروز هم امری شایع و معمول گشته است، یعنى حتى در بیماریهاى جسمى از راه تقویت قوای روحی روانى بیماران را معالجه مى‏کنند، از راه تلقین و القاء، از راه معتقد کردن و مؤمن کردن بیمار به این که قوای بدنی تو این قابلیت را دارد که خوب شوى. اما اگر خدای نکرده یک طبیب ناشى‏گرى کرده و در مقابل بیمار، حرفهای مایوسانه و منفی زده، اظهار نگرانى و تردید نسبت به توانایی ها و قابلیتهای او برای مقابله با بیماری کرده، مثلا بگوید که مرضت خیلى بزرگ و صعب العلاج و خطرناک است (براى این که مى‏خواهد شأن خودش را بالا برده، پول بیشتری گرفته، که اگر تو را معالجه کردم هنر بزرگى کرده‏ام و شایسته پاداش بیشتری هستم) ، در این صورت بزرگترین خیانتها را به این بیمار کرده است، چرا که او را نسبت به ظرفیتها و توانایی های خویش برای غلبه بر بیماری اش، ناامید، بدبین، کم اعتقاد و مایوس ساخته است.

خسارتهای حالت روحی «خودباختگی» اختصاص به بیمارى و دردهای جسمانی ندارد، بلکه در میدان رزم و جنگاوری نیز کاربرد دارد. یک پهلوان یا رزمنده وقتى که با رقیب خودش روبرو مى‏شود اگر از اول خودش را ببازد، دچار انفعال، مرعوبیت و ازخودباختگی گشته و بگوید من در مقابل این حریف قدرقدرت کاری از دستم ساخته نیست، من کجا و این کجا، من نمیتوانم بر او فائق آیم، و … مسلما او دیگر از نیروها و توانایی ها و استعدادهای خودش نمى‏تواند استفاده و بهره برداری نماید، زیرا نیمى یا دو ثلث یا تمام نیرو و امکانات خودش را بخاطر «خودباختگی» از دست داده است.
امیرالمؤمنین (علیه السلام ) درباره عوارض و پیامدهای ویروس منحوس و فلج کننده «خودباختگی»، «ناامیدی» و «بی اعتقادی» نسبت به تواناییها و استعدادها و پتانسیلهای درونی مى‏فرمایند: «من در میدان جنگ با هر کسى که روبرو شدم، خودش در شکست و مغلوب شدن خودش به من کمک کرد» یعنى بر اثر ابتلا به ویروس فلج کننده «خودباختگی و ناامیدی» نیرو و توان و ایمانش به قدرت خود را از دست داد؛ چون على را همه شناخته بودند که على هیچ وقت با هیچ کس روبرو نشده است که شکست بخورد، خلاصه از زیرِ دست على کسى سالم بیرون نمى‏آید. لذا تا زمانیکه یک سرباز نمیدانست و نمى‏شناخت که این رزمنده مقابلش على است، و تا هنگامیکه ویروس فلج کننده «مرعوبیت، خودباختگی، استسباع و ناامیدی» به سراغش نیامده بود، مى‏توانست یک کرّ و فرّى بکند، ولى به محض اینکه مى‏فهمید حریفش على بن ابیطالب است، آنچنان خودش را میباخت و مرعوب و منفعل میگشت که گویی دیگر رمق و قوتی در اعضای بدنش باقی نمانده، همه تدبیر و همتش خوابیده، و در حکم خرگوشی مستسبع در چنگال شیر میشد. از این رو امیرالمومنین  مى‏فرمود با هر که روبرو شدم خودش من را در شکست دادنش کمک داد، براى این که خودش را مى‏باخت، اعتماد و ایمان به خودش و شایستگی هایش را از دست مى‏داد.

با این دو مثالی که گفته شد ، میتوان یک استنتاج و یک قاعده کلی استنباط نمود، و آن اینکه در هر موردى که ویروس «خودباختگی» بر انسان مسلط گردد، چنین عواقب وحشتناکی در انتظار خواهد بود. یک دانش‏آموز یا دانشجو اگر خودباخته و ناامید شده، ایمانش به استعدادهای خود را از دست بدهد و معتقد گردد که «ما که چیزى نخواهیم شد»، او دیگر الی الابد چیزى نخواهد شد. اما اگر همان دانشجو از اعتماد به نفس قوی برخوردار بوده، معتقد باشد که من انسان موفق و بدرد بخوری خواهم شد، من چنین و چنان خواهم شد، هر چه که اعتمادش به خودش بیشتر باشد، استعدادها و توانایی های او بیشتر شکوفا شده و احتمال ترقى در او بیشتر میگردد. (رک : مجموعه آثار شهید مطهری ،آینده انقلاب اسلامى ایران، ج‏۲۴، ص: ۲۱۴ )
وضعیت روحی «استسباع‏» نیز چیزی شبیه ویروس فلج کننده «خودباختگی» میباشد که موجب از دست رفتن ایمان و اعتقاد و امید یک موجود به توانایی ها و قدرتها و پتانسیلهای وجودی اش میگردد.حکماى قدیم اصطلاحى دارند به نام «استسباع». در بعضى حیوانات مانند خرگوش یا آهو این گونه است که وقتى با حیوان قوی درنده‏اى که او را شکار مى‏کند- مثلا با شیر- روبرو مى‏شود، اگر شیر با یک نگاه نافذ و پرهیبت، چشم در چشمش بیندازد، این حیوان احیانا «مستسبَع» مى‏شود، یعنى ویروس فلج کننده «خودباختگی و خودتحقیری» چنان بر او مستولی میگردد که همه چیز خود را، اراده و فکر و قدرت بدنی خود را از دست مى‏دهد؛ تصور فرار کردن، آینده اندیشی مبنی بر این که این شیر هولناک خورنده و صیاد من است، و اگر من به طرف او نزدیک شوم حتما مرا مى‏بلعد، بکلى از ذهن و مغز این حیوان بیرون مى‏رود؛ از شدت مرعوبیت سر جاى خودش مى‏ایستد، بلکه خودش به طرف او مى‏آید تا زودتر خورده شود!. «خود باختگی و استسباع» کاری با او میکند قدرت فرار کردن از او سلب و به زمین میخکوب مى‏شود.این را مى‏گویند خودباختگى، از دست دادن خود، از بین رفتن روحیه و از دست دادن اعتماد و ایمان به خود.

**«بحران بی هویتی ملی» خسارت بارتر از «خودباختگی فردی»
خطر مبتلا شدن به ویروس فلج کننده «خود‌‌ باختگی، خودتحقیری، مرعوبیت، استسباع، ناامیدی از امکان موفقیت خود، بی اعتقاد شدن به داشته های خود» انحصار به افراد و اشخاص ندارد، بلکه گاهی یک جامعه و ملت را نیز درگیر خودش مینماید. مثلا گاهى ملتهای مستضعف شرقی در مقابل جوامع به ظاهر متمدن، توسعه یافته، پیشرفته و صنعتی غربی، خودشان را باخته ، به داشته ها و ظرفیتها و تواناییهای خود بی اعتقاد گشته، ناامید از امکان تفوق و حتی رسیدن به گرد پای جوامع اروپایی شده، احساس خودتحقیری، بی هویتی، بی شخصیتی، خودتحقیری به سراغشان آمده، و نهایتا مرعوب و شیفته و مستسبع جوامع غربی مىگردند. در اصطلاح امروز به آن «غربزدگی» ، غربگرایی، غرب ستایی، غرب شیفتگی، و غرب گدایی میگویند.
نکته مهم آنجاست که بیماری «خودباختگی ملی» بسیار بدتر و خسارت بارتر از «خودباختگی فردی» است. چرا که علاوه بر یک فرد، یک جامعه و ملت را به سمت عقبگرد، ذلت و سیر قهقرایی پیش میبرد، و تبعات عظیم تری را در پی خواهد داشت.

کوشش استعمارگران غربی در پمپاژ ویروس «خودباختگی، غربزدگی» در میان ملتهای مستضعف
میبایست دقت گردد که ابتلاء یک جامعه به ویروس منحوس، ویرانگر و فلج کننده « خودباختگی ،غربزدگی» گاهی به طور طبیعی و بدون دخالت دستهای خیانتگر استعمارگران پیش میآید، و گاهی به صورت غیر طبیعی، دست ساز و بوسیله دستهای مرموز دشمنان و بدخواهان و استعمارگران بین المللی، در میان یک ملت رسوخ و رخنه میکند و منتشر میشود.
بعبارت دقیقتر گاهى یک جامعه به ظاهر متمدن و سلطه جوی غربی، یک جامعه عقب افتاده شرقی را از روى زرنگى، و با هدف استثمار و استعمار هر چه بیشتر با عواملى که دارد دچار بیماری و ویروس خطرناک «خودباختگی، خودکم بینی، خودتحقیری، بی اعتمادی و بدبینی به داشته های خود، استسباع، مرعوبیت، غربگرایی،غربزدگی و غربگدایی» مى‏کند.
اصلا فریب اساسی و نیرنگ بزرگ استعمار و کشورهای مستکبر و متمدن نمای غربی ، با کشورهاى مستعمره و کشورهاى استعمارزده همین است که کوشش مى‏کند تا ملل مستضعف و عقب مانده و در حال توسعه دچار بیماری فلج کننده «خود کم بینی،‌ بی شخصیتی، بی هویتی، ناامیدی از موفقیت، بی اعتقادی به داشته های خود، خودتحقیری، غربزدگی، غربگرایی، غرب ستایی، غرب شیفتگی، غربگدایی، و… گشته، اعتماد و ایمان به خودشان و ایمان به حیثیت خودشان را از دست بدهند؛ به فرهنگ خود، به دین خود، به ملیت خود، به کتابهاى خود، به پیشوایان خود، به تاریخ گذشته خود و به هر چه که خود دارد بى‏اعتقاد و بدبین و ناخوش بین شود، تا نهایتا آنچه خود دارد را ز بیگانه تمنا نمایند.
هدف خبیثانه استعمارگران و متمدن نمایان غربی و مدعیان دروغین حقوق بشر اینست که به ملل شرقی و بویژه به ملتهای مسلمان اینگونه القا و تلقین نمایند که تاریخ اسلامی و گذشته آنها، افتخارات فرهنگی آنها، دانشمندان مشهور آنها و … هیچ و پوچ و دروغ و بدرد نخور بوده، داشته های فرهنگی و تمدنی آنها را به فراموشی سپرده و از یادشان ببرد، به ملتهای مسلمان تلقبین نماید که با خود بگویند : «ما که چیزى نیستیم، ما که هیچ هستیم، هر چه هست آنها (غربیها) هستند، ما که نمیتوانیم به رشد و توسعه و صنایع تکنولوژیک دست پیدا کنیم، بلکه فقط غربیها میتوانند، و … »
بنابراین باید دانست که تولید و انتشار بیماری خطرناک «خود باختگی» و ترویج ویروسهای فلج کننده «خود کم بینی، خودتحقیری، احساس بی هویتی، بی شخصیتی، فقدان اعتماد به نفس ملی،غربزدگی، غربگدایی و …» غالبا سرمنشا طبیعی نداشته، بلکه عمدتا به دست جنایتکار استکبار جهانی تولید و ترویج گشته است، و اصولا انتشار این بیماری روانی جزو یکی از برنامه های ثابت و نیرنگهای خبیثانه استعمارگران غربیب قلمداد میگردد.

**علائم ابتلا به «خود باختگی، غربزدگی» در روحیه ملت ایران
۱_ بی توجهی نسبت به داشته های سالم «غذایی و نوشیدنی» ایرانی اسلامی
گفته شد که یکی از پیامدهای خسارت بار نفوذ ویروس فلج کننده «خود باختگی، خودکم بینی، غربزدگی» آنست که آن ملت نسبت به داشته های خود بی ایمان و بی اعتقاد و حتی بدبین و مظنون میگردد، و در نتیجه آنچه خود دارد را ز بیگانه تمنا خواهد کرد. مثلا بسا هست ملت با فرهنگ ایران از انواع آشامیدنى‏هاى سالم و مفید و خوبی در فرهنگ ایرانی اسلامی خود برخوردار است که تمدن غرب از آن بی بهره است و باید آن را ملت بافرهنگ ایران تقاضا نماید، ولی نفوذ ویروس فلج کننده «خود باختگی، خودکم بینی، غربزدگی» در میان ملت ایران کاری کرده که سبب میگردد مردم ایران آشامیدنى‏های مضر و آسیب زای وارد شده از غرب _ نظیر پپسى کولا و کوکاکولا را که خود غربیها معترفند که براى بدن مضر است و از هر پزشکى اگر بپرسید تجویز نمى‏کند و مخصوصا اعتیاد به اینها را مضر مى‏داند- بر آشامیدنى‏هاى سالم و مفید به جا مانده از فرهنگ غنی خود ترجیح مى‏دهد.
انتشار بیماری «خود باختگی، خودکم بینی، غربزدگی» در میان عده ای از ایرانیان سبب شده که خیال نمایند هر نوع شربتى از شربتهاى ایرانى اسلامی (مانند: شربت ریواس، سکنجبین، به لیمو، انجیر، عسل و لیمو، …) ؛ و هر نوع دم نوشی از دم نوشهای ایرانی(مانند: دم نوش آویشن، دم نوش نعنا، دم نوش بابونه، دم نوش بادرنجویه، دم نوش گل محمدی، دم نوش گل گاو زبان، دم نوش عناب، و … ) به دلیل این که ماخوذ از ایرانى اسلامی است، پس حتما خوب نیست!، بلکه چرت و پرت است!!! ولى هر شربتى که از تمدن تهی از معنویت و اخلاق غربی بیاید، حتما خوب و مفید و بهداشتی و علمی است!!!
مثال دیگر : نفوذ و انتشار ویروس منحوس «بی هویتی، بی شخصیتی، فقدان اعتماد به نفس ملی، غربگرایی» در میان عده ای از ایرانیان مرفه، تجملگرا و کاخ نشین سبب شده که خیال نمایند هر نوع اغذیه ای از غذاهای سنتی ایرانى اسلامی – که گاهى فرنگی ها در آرزو و حسرت یک وعده از اغذیه سالم ایرانى اسلامی هستند- چون اقتباس شده از فرهنگ ایرانى اسلامی است، پس لابد بدرد نخور و بد و بی کلاس است، اما هر مزخرفی که از متمدن نمایان غربی بیاید، چون از غرب آمده ، پس حتما خوب و سالم و دارای خواص عالی برای تقویت هوش و ذهن و پوست و مو و … است.
گاهى در روزنامه‏ ها و رسانه های مى‏ خوانیم و می بینیم که در بسیارى از کافی شاپها و فست فودها و هتل های خیلى مدرن و تزیین شده به سبک فرنگیها، که عمدتا مرفهین بی درد و شبه روشنفکران غربزده و متجددهاى درجه اول- که پول زیاد در جیب دارند و وقتى سر یک میز مى‏نشینند و بلند مى‏شوند کمتر از پانصد هزار تومان براى یک غذا نمى‏دهند- به آنجا مى‏روند، غذاهایی فرنگى و به سبک غربی و یا احیانا به سبک شرقی و چینی عرضه مى‏شود، که با ذوق و شوق و با تصور اینکه چون غربی است، پس حتما خوب و مفید و سالم است، میخورند، ولى وقتى که دقت مى‏کنند که این غذا را از چه درست کرده‏اند؟ وقتی مى‏بینید و میفهمند که از گوشت حیوانات چندش آور و حال به هم زن و تنفر آوری نظیر خرچنگ، قورباغه، خفاش، سگ ، گربه، عقرب، سوسک، مارمولک، کرم، مار، و … تهیه کرده اند! ، تازه به خود می آیند و حالشان به هم میخورد و حال تهوع و استفراغ به آنها دست میدهد، و احیانا سر و کارشان به بیمارستان و شستشوی معده و … ختم میگردد. ولى غذاى فرنگى است.

مرحوم شهید مطهری در کتاب آینده انقلاب اسلامی نقل میکنند که: در روزنامه خواندم که زنى با شوهرش به یکى از مهمانخانه‏هاى غربزده و شیک خیابان جردن رفته بود. از همان غذاهاى فرنگى چنین و چنان و با اسمهاى خاص فرنگى آوردند و خورد. بعد پرسید که این را از چه درست مى‏کنند؟ تا گفتند از خرچنگ یا قورباغه یا مارمولک و … ، آنچنان حال چندش و تهوع و پشیمانی به آنها دست داد که فورا بالا آوردند، و تازه فهمیدند که تمدن غربی آنچنان هم که میگویند گل و بلبل و دوست داشتنی و آرمانی نیست. (نقل به مضمون از : مجموعه آثار شهید مطهری ، ج‏۲۴، آینده انقلاب اسلامى ایران ص: ۲۱۷)
۲_ تمایل شبه روشنفکران لیبرال غربزده به درج واژه «دموکراسی» در کنار عنوان «جمهوری اسلامی»
یک نمونه و شاهد دیگر از رسوخ ویروس «خودتحقیری و خود باختگی» در روحیه ملت ایران آنست که در اوایل پیروزی انقلاب، عده ای از شبه روشنفکران لیبرال غربزده و بعضا همفکران جریان غربگرایی مهندس بازرگان تمایل و علاقه وافری داشتند تا عنوان «جمهورى دموکراتیک اسلامى» را جایگزین عنوان «جمهورى اسلامى» بنمایند.

اما باید گفت که به کار بردن این نام در واقع تقلید از غرب و به معناى الگو گرفتن از غرب و نوعی ابتلا به ویروس «خودباختگی، خودتحقیری و خودکم بینی» تلقی میشد. پرسشی که در اینجا خودنمایی میکند آنست که آیا در کلمه «اسلامى» و در متن اسلام حرّیت و آزادى و دموکراسی هست یا نه؟ آیا در متن اسلام حاکمیت ملى، حکومت مردم بر مردم (یا همتن دموکراسی) هست یا نه؟ آیا در متن اسلام مردم حق دارند با انتخاب و با آراء خود نماینده خویش را انتخاب کنند یا نه؟ آیا مردم حق دارند که رئیس جمهورى خودشان را انتخاب کنند یا نه؟ پاسخ اینست که : بله، مردم حق دارند، و از اصول درست دموکراسى بیش از اینها ما چیزى نمى‏خواهیم. وقتى مى‏گوییم «جمهورى اسلامى»، کلمه «اسلامى» در محتواى خودش همه این ویژگیها را دارد، (چونکه صد آمد نود هم پیش ماست) اما همین قدر که بگوییم «جمهورى دموکراتیک اسلامى» معنایش این است که ما چشم به دنیاى غرب داریم و دچار نقص و کمبود در ایدئولوژی اسلامی خویش هستیم، و این نوعی «خودکم بینی، خودتحقیری» و اهانت به داشته های غنی اسلامی خود میباشد. از این رو امام خمینی با بصیرت نافذ و با چشمان تیز بین الهی خویش فرمودند: «من نمى‏خواهم که ملتم چشم به دنیاى غرب داشته باشد و الگو از غرب بگیرد.»(نقل به مضمون).

همین طور چشم طمع داشتن برای استفاده و بکارگیری واژه «سوسیالیسم» نیز نوعی از پیامدهای ویروس «خودباختگی» محسوب میگردد. ما باید ببینیم در متن اسلام محتواى سوسیالیسم و جنبه‏هاى خوب سوسیالیسم هست یا نیست. وقتى هم که آن جنبه‏ها را در نظر بگیریم اسم «سوسیالیست» روى خودمان نمى‏گذاریم چون نمى‏خواهیم ملت خودمان را از نظر روحیه ضعیف کنیم. مى‏خواهیم به ملت خود بگوییم این را خودت دارى.
به تعبیر حافظ :
سالها دل طلب جام جم از ما مى‏کرد
و آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا مى‏کرد
گوهرى کز صدف کون و مکان بیرون بود
طلب از گمشدگان لب دریا مى‏ کرد

بنابراین ما چرا براى آنچه که خودمان داریم، سراغ گدایی کردن و تمنا نمودن از دیگران برویم ؟ یا لااقل چرا ژستش را به این صورت بگیریم که از دیگران (از غربیها) مى‏گیریم؟ با توجه به همین نکته بود که مرحوم امام خمینی با آن دوراندیشى و تیزبینى که داشتند، اصلا به کار بردن این کلمه «دموکراسی یا سوسیالیسم» را نوعى خیانت به روحیه مستقل این ملت و خیانت به «بازگشتن این ملت به روحیه خود» تلقى مى‏کردند. لذا ما باید کوشش کنیم تا مى‏توانیم این ملت را به خود مؤمن و معتقد کنیم که روى پاى خودش بایستد، به منِ اسلامى خودش معتقد شود، و در دام بیماری «خودباختگی، غربزدگی» نلغزد.
رک : مجموعه آثار شهید مطهری (آینده انقلاب اسلامى ایران)، ج‏۲۴، ص: ۲۱۹
رکود مصرف کالای فرهنگی داخلی در سایه “بی هویتی و بی شخصیتی ملی”
در دوران معاصر «مصرف» ، و به ویژه کم و کیف «مصرف فرهنگی» به یکی از اصلی ترین گزاره ها برای سنجش میزان رشد و فهم و ادراک افراد و جوامع تبدیل شده است، به گونه ای که صاحب نظران از زوایای مختلف در مورد کمیت و کیفیت «مصرف» در افراد و جوامع بحث و گفتگو نموده اند و به واکاوی زوایای پیدا و پنهان آن ، و نقش آن ارتقاء یا انحطاط سبک زندگی پرداخته اند. اگرچه مولفه «مصرف» در ابتدا فعالیتی صرفا اقتصادی و برای رفع احتیاجات بود، اما اندیشمندان جامعه شناسی و روان شناسی و متولیان فرهنگی جامعه بیش از همه بر گونه «فرهنگی» مصرف بذل عنایت پیدا نموده، و به نقش آن در جامعه سازی و سبک زندگی پی برده، و در نتیجه «مصرف کالای فرهنگی» را یکی از مهمترین مولفه های تمدن و جامعه ی جدید دانستند.

امروزه شاهد هستیم که در پرتو مدیریت خسته و ناکارآمد دولتمردان اشرافی، برجام زده، مبتلا شده به بیماری فلج کننده «خودباختگی، خود کم بینی، خود تحقیری، غربزدگی، غربگرایی، غربگدایی» ، و مدعیان اعتدال و اصلاحات، متاسفانه روز به روز بر قدرت تبلیغاتی فروشندگان کالای فرهنگی غربی و اجناس خارجی و واردکنندگان فرصت طلب، به قدری زیاد شده است که به راحتی می‌توانند سهم خود را در بازار برای فروش و عرضه اجناس خارجی بیشینه کنند، و متقابلا فرصت خودنمایی، عرضه و فروش را از تولید کنندگان کالای فرهنگی داخلی و سازندگان کالای بومی ایرانی اسلامی سلب نمایند. نتیجه این میشود که مصرف‌کننده ایرانی برای برخی شهروندان کشورمان که دارای ویروس «خودباختتگی، خودکم بینی، غربزدگی، غربگرایی، استسباع و مرعوبیت» در برابر فرهنگ به ظاهر متمدن غربی هستند، (بویژه برای قشر مرفهین بی درد و کاخ نشینان تجملگرا که غربزدگی در آنها اشتداد بیشتری دارد) کالای فرهنگی غربی را بر کالای فرهنگی وطنی ترجیح داده، و اقدام به خرید اجناس وارداتی مشابه داخلی کرده، فلذا بازار خرید و مصرف کالای فرهنگی بومی را با اختلال و رکود مواجه میگردانند.
مردم شریف ایران باید توجه نمایند که مبارزه با ویروس «خودباختگی، غربزدگی»‌ و تلاش برای تقویت عنصر «خودباوری، اعتماد به نفس ملی، احساس هویت و شخصیت، ما میتوانیم» بستری فراهم می آورد تا اقبال برای خرید و مصرف کالای فرهنگی بومی ایرانی اسلامی و فراورده های آن رو به فزونی گذاشته، علاوه بر آنکه به رونق تولید و اشتغال و روند خودکفایی کشور کمک شایانی مینماید، نقش بسزایی نیز در ارتقاء سبک زندگی اسلامی داشته، میتواند موجب باروری و غنی تر شدن اندیشه ها،حرکتها و جهت گیریهای میهن عزیزمان گردد.

بنابراین یکی از عواملی که میتواند رغبت برای خرید و مصرف کالای فرهنگی بومی را تقلیل داده، و بازار خرید و مصرف کالای فرهنگی ایرانی اسلامی را رونق بخشیده، و آن را از رکود و کسادی خارج سازد، مقابله با ویروس منحوس و فلج کننده «بی هویتی، احساس بی شخصیتی، خود تحقیری، غربزدگی،و خودباختگی» است.

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا