شهر و جامعهعناوین اخبار

مبارزه با نفس با سلاح عفاف

اهمیت عفاف و شناخت آن به درک جایگاه قوه شهوت بستگی تام دارد، زیرا قوه شهوت، مشترک در حیوان و انسان و برای حفظ شخص و بقای او در عالم طبیعت و حفظ نوع اوست؛ به شرط اینکه از حد اعتدال خارج نشود، در غیر این صورت شرافت انسانی به باد فنا می‏رود و فجایع و فضایحی به بار می‏آورد که آمار و ارقام موجود آن در عصر حاضر می‏تواند موضوع یک تحقیق باشد. قوه شهوت، مبدا شهوات و جلب منافع و مستلذات در ماکل و مشرب و منکح است. این قوه که می‏توان آن را قوه جذب تحریکات نام نهاد، اگر انسانی را اسیر کند.

او فرمانبر نفس امّاره می‏شود و اوامر آن را با کمال خضوع اطاعت می‏کند، در پیشگاه آنها عبد خاضع و بندؤ مطیع است تا جایی که آنها را جایگزین بندگی خدا می‏کند، خاضعِ اهل دنیا می‏شود و برای به دست آوردن تمایلات نفسانی به هر نوع ذلت و مفاسد دنیوی تن می‏دهد و برای رسیدن به مطلوب از هر نوع ذلّت و خواری مانند تملّق‏گویی، منّت‏کشی و خضوع در پیشگاه مخلوقات کوتاهی نمی‏کند. با افزایش شهوات و خروج از مسیر عدالت سلطه شیطان بر نفس بیشتر می‏شود تا جایی که دیگر نمی‏تواند از آن سرپیچی کند و در نتیجه گناهان کوچک به گناهان بزرگ و دشمنی و بغض با حق و حق‏جویان تبدیل می‏شود و این هولناکترین و خطرناکترین مراحل سیر آدم است، زیرا اعمال خیر و شر در عالم غیب و ملکوت دارای صورت غیبیه ملکوتیه است که به آن بهشت اعمال و جهنم اعمال گویند.

قرآن در این مورد می‏فرماید: ” یوم تجد کل نفس ما عملت من خیر محضراً و ما عملت من سوءٍ تودّ لو انّ بینها و بینه امداً بعیداً ” ـ روزی که هرکس کارهای نیک و بدی را که انجام داده، حاضر یابد و دوست دارد بین او و کارهای بدش فاصله‏ای دور باشد ـ بنابراین شهوت و بهیمیت بر باطن اسیران در بند زنجیرهای شهوات و هواهای نفسانی، غلبه می‏کند و موجب سلطه حکمی از احکام بهیمیت بر او می‏شود؛ به‏طور مثال اگر حکم مملکت باطن آنها حکم یکی از بهائم را پیدا کند، صورت ملکوتی او به شکل همان بهیمه است.

پیامبر ـ صلی اللّه علیه و آله ـ می‏فرماید، بعضی مردم در روز قیامت با صورتهایی محشور می‏شوند که پیش آنها صورتهای میمونها و انترها نیکوتر است. علاوه بر صورتهای غیبی، اعمال در قلب نیز آثاری دارد که به آن نقطه “بیضأ” و نقطه “سودأ” گویند. اعمال سیئه در قلب کدورتی به وجود می‏آورد به حدی که قلب فانی در دنیا و طبیعت می‏شود؛ انسان به واسطؤ این صفات توجه به عالم مادی می‏کند و به دنبال لذات نفسانی و شهوات جسمانی می‏رود، در نتیجه تمام صفات ذمیمه که خاص حیوانات است در او ظاهر می‏گردد و روح انسان را گرفتار و اسیر خود می‏کند و نمی‏گذارد که آدمی از زندان تن آزاد شود و به عالم معنی و روحانی سیر نماید و به مبدا اصلی خود رجوع نماید.

اگر شهوت یعنی صفات مشترک انسان و حیوان به حالت تعدیل درنیاید و انسان در طریق آن حرکت نماید، انسان در بند شهوات از افق حیوانی خارج نشده بلکه به مراتب از حیوان نیز جلو می‏افتد زیرا قوای موجودات دیگر محدود ولی شهوت حیوانی او آخر ندارد، در این مرتبه او از حیوان و چهارپایان بدتر و پست‏تر می‏شود “اولئک کالانعام بل هم اضل”.

لذات ناشی از این صفات موجب علاقه و تعلقات روزافزون در فرد یا شخص می‏گردد و با افزایش علاقه، تاثر قلب بیشتر می‏شود و به آن تعلق پیدا می‏کند و این محبت سرمنشا افزونی خطاها و معاصی می‏شود. قرآن می‏فرماید: “کلاّ بل تحبون العاجله.” عشق بهیمی عقل را در خدمت شهوت درمی‏آورد در حالی که خداوند عقل را آفریده تا مُطاع باشد نه خدمتگزار. این بیماری مخصوص دلهایی است که از محبت خدا و همت‏های عالی بی‏نصیب است.

پس مقام عفت در فرهنگ اسلامی با اهمیت و دارای فضیلت است؛ همواره مورد توجه معصومان بزرگوار ما بوده تا آنجا که حضرت علی ـ علیه‏السلام ـ آن را افضل عبادتها دانسته است. عفت یعنی تعدیل و تهذیب قوه شهویه. با خروج از اسارت نفس و شهوات و زدودن زنگار از روح و قلب، کمال انسانی حاصل می‏شود. انسان شرافتمند و با عزت‏نفس مقایسه می‏کند که آیا ذلت و منت در برابر مخلوق فقیر که نه ارادؤ او کارساز است و نه قدرت او، سزاوار است یا اطاعت از خالقی غنی و مطلق که بندگی او گوهر گرانبهایی است که باطن آن آزادی و ربوبیت است.

عبودیت حق و توجه به او چنان حالتی در قلب و روح ایجاد می‏کند که جز بندگی خدا، از هیچکس و هیچ‏چیز اطاعت نمی‏کند و اگر روزگار او را تحت سلطه و قدرت کسی قرار دهد، قلب او به لرزه نمی‏افتد و استقلال و حُریّتش را از دست نمی‏دهد، چنانچه حضرت یوسف چنین بود. دل یوسف لایزال و دم به دم مجذوب رفتار جمیل پروردگارش می‏شد، قلبش در محبت الهی غرق می‏گردید، برای یک لحظه از یاد او غافل نمی‏شد، خود را تحت ولایت خدا می‏دید و ایمان داشت رفتار جمیل خدا به خیر او تمام می‏شود؛ این حقیقت او را در مقابل درخواست پر از مکر و کید زلیخا که کوه را از جای می‏کند و سنگ سخت را آب می‏کرد، نلرزاند و به خدا پناه برد و فرمود، “معاذاللّه”.۳۰ داستان حضرت یوسف در حقیقت تصویر عینی نزاع میان حب الهی و عشق حیوانی است. حضرت یوسف با ملکه عفاف، حب الهی را برگزید.

در سوره مریم سرگذشت کسانی نقل می‏شود که یا به دنبال شهوات رفتند و دچار لغزشهایی شدند که سرانجام آنان کفر و شرک و در نتیجه نکبت و عذاب الهی شد و یا دل از شهوات نفس برکندند و خاضع و خاشع در برابر پروردگارشان شدند و این موهبت و کرامت نجات آنان را در برداشت؛ از جمله حضرت مریم. اخلاص، عبادت و کرامت او زبانزد عام و خاص بود و خود را از هر چیزی پوشیده می‏داشت تا قلبش برای اعتکاف و عبادت فارغ‏تر باشد، “فاتّخذت من دونهم حجاباً.” کودک او ـ حضرت عیسی ـ آیت خدا و رحمتی برای مریم شد و از عفت مادرش دفاع کرد.

در تاریخ از اهتمام حضرت زهرا ـ سلام‏اللّه علیها ـ در حفظ عفت زیاد نقل می‏شود، به طوری که بعضی از بزرگان تاویل “لیله مبارکه” در سوره دخان را به وجود مقدس ایشان نسبت می‏دهند، چنانچه لیل نسبت به نهار مستور است، ایشان نیز در مقام ستر و عفاف مثل لیل مستور است. ارزش و اهمیت این فضیلت اخلاقی در دخت پیامبر(ص) باعث می‏شد که بارها فرموده بودند: فاطمه پاره‏تن من است.
در روایت است که با ارج‏ترین نوع طاعت و بندگی، نگهداری شکم و دامن از محرّمات الهی است،بنابراین کسب عفت و ملکه ساختن آن می‏تواند انسان را به کمال برساند کسب فضایل اخلاقی و تهذیب‏نفس جز با التزام به انجام موازین شرعی و اجرای مقررات الهی امکان‏پذیر نیست اگرچه بیرون آمدن از دینِ عادتی برای رسیدن به حقیقت مطلوب ضروری است؛ آدمی هرگز از التزام به شریعت بی‏نیاز نمی‏گردد. قانون عقل و شرع از عصیان و طغیان نفس انسان جلوگیری می‏کند.

انجام تکالیف الهی و تسلیم اوامر او شدن تحمیلی و خارج از طاقت انسان نیست، “لایُکلّف اللّه نفساً الاّ وسعها”ولی وجود شیطان غلبه بر آنها را مشکل می‏کند.

انسان آراسته به سنّت و شریعت الهی پس از تهذیب باطن و تنزیه قلب، از طبیعت جدا و به حقیقت می‏پیوندد و با قلب پاک از آلودگی به رجز شیطان، متوجه جمالی می‏شود فوق همؤ جمالها و جلالی که هر عزت و جلالی در برابرش ذلیل؛ بنابراین رویت جمال مطلق چنان مجذوبشان می‏کند که از سرای طبیعت فرار می‏کنند. حضرت علی ـ علیه‏السلام ـ در بیان اوصاف پرهیزکاران می‏فرماید: اگر اجلِ مقرری برای آنان نبود، ارواح آنها هیچگاه در بدنهای ایشان قرار و آرام نمی‏گرفت.

انسانی که دوستی خدا بر دل او بتابد، از دوستی جمیع شغلها و ذکرها پاک، یعنی از اوصاف حیوانی و بشری فارغ می‏شود، نیات و عملش برای خدا خالص و از خود فانی می‏شود و به عالم بقا راه می‏یابد و به عبارت دیگر از فردیت خویش درمی‏آید و با اتصال به کل جاودانه می‏گردد. آنان می‏دانند که تدبیر همه امور در ید قدرت مالک‏الملک است پس هیچ شانی جز بندگی خدا ندارند. راضی به رضای او هستند، خواست او را بر خواست خود مقدم می‏دارند و به عبادت او می‏پردازند.

هر چیزی را آیه خدا می‏دانند و برای هیچ موجودی نفسیت و اصالت و استقلال نمی‏بینند، دلهایشان را محبت خدا فرامی‏گیرد و چنان مجذوب ساحت عزت و عظمت الهی می‏شوند که هرچیز دیگری حتی خودشان را از یاد می‏برند. آثار هوا و هوس و امیال نفسانی از دلهاشان به کلی محو و قلب سلیم جایگزین آن می‏شود. و این نور محبت، روشن‏کننده راه آنان است “و ایّدهم بروح منه”ـ و به روحی از خود تاییدشان کرد. عاشق محبوب حقیقی می‏داند، هر چیز به سوی جمال ابدی در سیر است و ارزش هر چیز به تحقق آن جمال در وجود او بستگی دارد.

سرهنگ جهانگیر کریمی – معاون اجتماعی فرماندهی انتظامی استان اصفهان

 

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا