حجت الاسلام و المسلمین سبحانی در ابتدا با بیان اینکه اندیشه شیعی در طول تاریخ دارای تطور و دگرگونی های مختلفی بوده است، فلسفه را لازمه تحول و تمدن سازی در جمهوری اسلامی دانست. او با تقسیم فلسفه از سوی فیلسوفان مسلمان به امور عامه یا همان الهیات بالمعنی الاعم از یک سو و الهیات بالمعنی الاخص از سوی دیگر، توجه به الهیات بالمعنی الاعم را سرآغاز هرگونه تحول یا نگرش جدید در فلسفه به معنای عام دانست. او با بیان سه نقش شمول گرایی، بنیادینی و تبیینی به عنوان ویژگی های اصلی فلسفه نشان داد که چنانچه فلسفه از برخی یا همه این کارکردها تهی شود، میتوان آن را نه به منزله دانشی پویا و زنده که در خدمت نیازهای کنونی بشر است بلکه صرفاً همچون وجه تاریخی علوم مطالعه کرد. وی با محور قرار دادن مفاهیمی چون وجوب و امکان و تفکیک میان وجود و ماهیت در فلسفه اسلامی که نظیر آن در فلسفه ارسطویی وجود ندارد، آن را نشانهای از توجه فلاسفه اسلامی به زنده نگاه داشتن فلسفه و ارتباط آن با مسائل و پرسشهای زمان دانست. ایشان با تذکراین نکته که به همان نسبت که فلسفه ستیزی گناه است، فلسفه پرستی نیز گناه بزرگی است، پانزده مسئله را از مسائلی دانست که فلسفه اسلامی کنونی پاسخ و راه حلی برای آن ندارد. وی مسائلی چون رابطه جزء و کل، تأثیر و تأثر اشیاء با یکدیگر و نیز اراده انسان را از آن جمله دانست.برای مثال اگر به حق اراده انسان نقش محوری در وجه وجودی او دارد و از سوی دیگر در فلسفه اسلامی ذیل نه انسان بلکه حیوان تعریف می شود لازم است بازتعریف جدیدی از این موجود در سایه اراده ارائه کنیم. همچنین تأثیر و تأثر اشیاء در یکدیگر از ضعف تبیینی در فلسفه اسلامی برخوردار است؛ مثلا مشاهده میکنیم که هنگام برخورد آب با یک تکه کاغذ، آب آن را خیس و نمناک می کند. به بیان دیگر تری و خیسی آب به کاغذ سرایت میکند. این درحالی است که طبق نظر فلاسفه اسلامی، تری و خیسی آب اولاً از اعراض آن بوده ثانیاً غیرقابل انتقال به غیر است. وی در پایان مدعی شد که لزوم تغییر در فلسفه به معنای نادیده گرفتن خدمات آن در طول تاریخ و کارایی برخی از مفاهیم کنونی آن نیست لذاشایسته است اولاً با نگاهی انتقادی به آنثانیاً توجه به میراث کلامی نزد متکلمان دوره نخستین، فلسفهای متناسب با نیازهای بشر کنونی ارائه نماییم.