مبارزه با نفس با سلاح عفاف
اهمیت عفاف و شناخت آن به درک جایگاه قوه شهوت بستگی تام دارد، زیرا قوه شهوت، مشترک در حیوان و انسان و برای حفظ شخص و بقای او در عالم طبیعت و حفظ نوع اوست؛ به شرط اینکه از حد اعتدال خارج نشود، در غیر این صورت شرافت انسانی به باد فنا میرود و فجایع و فضایحی به بار میآورد که آمار و ارقام موجود آن در عصر حاضر میتواند موضوع یک تحقیق باشد. قوه شهوت، مبدا شهوات و جلب منافع و مستلذات در ماکل و مشرب و منکح است. این قوه که میتوان آن را قوه جذب تحریکات نام نهاد، اگر انسانی را اسیر کند.
او فرمانبر نفس امّاره میشود و اوامر آن را با کمال خضوع اطاعت میکند، در پیشگاه آنها عبد خاضع و بندؤ مطیع است تا جایی که آنها را جایگزین بندگی خدا میکند، خاضعِ اهل دنیا میشود و برای به دست آوردن تمایلات نفسانی به هر نوع ذلت و مفاسد دنیوی تن میدهد و برای رسیدن به مطلوب از هر نوع ذلّت و خواری مانند تملّقگویی، منّتکشی و خضوع در پیشگاه مخلوقات کوتاهی نمیکند. با افزایش شهوات و خروج از مسیر عدالت سلطه شیطان بر نفس بیشتر میشود تا جایی که دیگر نمیتواند از آن سرپیچی کند و در نتیجه گناهان کوچک به گناهان بزرگ و دشمنی و بغض با حق و حقجویان تبدیل میشود و این هولناکترین و خطرناکترین مراحل سیر آدم است، زیرا اعمال خیر و شر در عالم غیب و ملکوت دارای صورت غیبیه ملکوتیه است که به آن بهشت اعمال و جهنم اعمال گویند.
قرآن در این مورد میفرماید: ” یوم تجد کل نفس ما عملت من خیر محضراً و ما عملت من سوءٍ تودّ لو انّ بینها و بینه امداً بعیداً ” ـ روزی که هرکس کارهای نیک و بدی را که انجام داده، حاضر یابد و دوست دارد بین او و کارهای بدش فاصلهای دور باشد ـ بنابراین شهوت و بهیمیت بر باطن اسیران در بند زنجیرهای شهوات و هواهای نفسانی، غلبه میکند و موجب سلطه حکمی از احکام بهیمیت بر او میشود؛ بهطور مثال اگر حکم مملکت باطن آنها حکم یکی از بهائم را پیدا کند، صورت ملکوتی او به شکل همان بهیمه است.
پیامبر ـ صلی اللّه علیه و آله ـ میفرماید، بعضی مردم در روز قیامت با صورتهایی محشور میشوند که پیش آنها صورتهای میمونها و انترها نیکوتر است. علاوه بر صورتهای غیبی، اعمال در قلب نیز آثاری دارد که به آن نقطه “بیضأ” و نقطه “سودأ” گویند. اعمال سیئه در قلب کدورتی به وجود میآورد به حدی که قلب فانی در دنیا و طبیعت میشود؛ انسان به واسطؤ این صفات توجه به عالم مادی میکند و به دنبال لذات نفسانی و شهوات جسمانی میرود، در نتیجه تمام صفات ذمیمه که خاص حیوانات است در او ظاهر میگردد و روح انسان را گرفتار و اسیر خود میکند و نمیگذارد که آدمی از زندان تن آزاد شود و به عالم معنی و روحانی سیر نماید و به مبدا اصلی خود رجوع نماید.
اگر شهوت یعنی صفات مشترک انسان و حیوان به حالت تعدیل درنیاید و انسان در طریق آن حرکت نماید، انسان در بند شهوات از افق حیوانی خارج نشده بلکه به مراتب از حیوان نیز جلو میافتد زیرا قوای موجودات دیگر محدود ولی شهوت حیوانی او آخر ندارد، در این مرتبه او از حیوان و چهارپایان بدتر و پستتر میشود “اولئک کالانعام بل هم اضل”.
لذات ناشی از این صفات موجب علاقه و تعلقات روزافزون در فرد یا شخص میگردد و با افزایش علاقه، تاثر قلب بیشتر میشود و به آن تعلق پیدا میکند و این محبت سرمنشا افزونی خطاها و معاصی میشود. قرآن میفرماید: “کلاّ بل تحبون العاجله.” عشق بهیمی عقل را در خدمت شهوت درمیآورد در حالی که خداوند عقل را آفریده تا مُطاع باشد نه خدمتگزار. این بیماری مخصوص دلهایی است که از محبت خدا و همتهای عالی بینصیب است.
پس مقام عفت در فرهنگ اسلامی با اهمیت و دارای فضیلت است؛ همواره مورد توجه معصومان بزرگوار ما بوده تا آنجا که حضرت علی ـ علیهالسلام ـ آن را افضل عبادتها دانسته است. عفت یعنی تعدیل و تهذیب قوه شهویه. با خروج از اسارت نفس و شهوات و زدودن زنگار از روح و قلب، کمال انسانی حاصل میشود. انسان شرافتمند و با عزتنفس مقایسه میکند که آیا ذلت و منت در برابر مخلوق فقیر که نه ارادؤ او کارساز است و نه قدرت او، سزاوار است یا اطاعت از خالقی غنی و مطلق که بندگی او گوهر گرانبهایی است که باطن آن آزادی و ربوبیت است.
عبودیت حق و توجه به او چنان حالتی در قلب و روح ایجاد میکند که جز بندگی خدا، از هیچکس و هیچچیز اطاعت نمیکند و اگر روزگار او را تحت سلطه و قدرت کسی قرار دهد، قلب او به لرزه نمیافتد و استقلال و حُریّتش را از دست نمیدهد، چنانچه حضرت یوسف چنین بود. دل یوسف لایزال و دم به دم مجذوب رفتار جمیل پروردگارش میشد، قلبش در محبت الهی غرق میگردید، برای یک لحظه از یاد او غافل نمیشد، خود را تحت ولایت خدا میدید و ایمان داشت رفتار جمیل خدا به خیر او تمام میشود؛ این حقیقت او را در مقابل درخواست پر از مکر و کید زلیخا که کوه را از جای میکند و سنگ سخت را آب میکرد، نلرزاند و به خدا پناه برد و فرمود، “معاذاللّه”.۳۰ داستان حضرت یوسف در حقیقت تصویر عینی نزاع میان حب الهی و عشق حیوانی است. حضرت یوسف با ملکه عفاف، حب الهی را برگزید.
در سوره مریم سرگذشت کسانی نقل میشود که یا به دنبال شهوات رفتند و دچار لغزشهایی شدند که سرانجام آنان کفر و شرک و در نتیجه نکبت و عذاب الهی شد و یا دل از شهوات نفس برکندند و خاضع و خاشع در برابر پروردگارشان شدند و این موهبت و کرامت نجات آنان را در برداشت؛ از جمله حضرت مریم. اخلاص، عبادت و کرامت او زبانزد عام و خاص بود و خود را از هر چیزی پوشیده میداشت تا قلبش برای اعتکاف و عبادت فارغتر باشد، “فاتّخذت من دونهم حجاباً.” کودک او ـ حضرت عیسی ـ آیت خدا و رحمتی برای مریم شد و از عفت مادرش دفاع کرد.
در تاریخ از اهتمام حضرت زهرا ـ سلاماللّه علیها ـ در حفظ عفت زیاد نقل میشود، به طوری که بعضی از بزرگان تاویل “لیله مبارکه” در سوره دخان را به وجود مقدس ایشان نسبت میدهند، چنانچه لیل نسبت به نهار مستور است، ایشان نیز در مقام ستر و عفاف مثل لیل مستور است. ارزش و اهمیت این فضیلت اخلاقی در دخت پیامبر(ص) باعث میشد که بارها فرموده بودند: فاطمه پارهتن من است.
در روایت است که با ارجترین نوع طاعت و بندگی، نگهداری شکم و دامن از محرّمات الهی است،بنابراین کسب عفت و ملکه ساختن آن میتواند انسان را به کمال برساند کسب فضایل اخلاقی و تهذیبنفس جز با التزام به انجام موازین شرعی و اجرای مقررات الهی امکانپذیر نیست اگرچه بیرون آمدن از دینِ عادتی برای رسیدن به حقیقت مطلوب ضروری است؛ آدمی هرگز از التزام به شریعت بینیاز نمیگردد. قانون عقل و شرع از عصیان و طغیان نفس انسان جلوگیری میکند.
انجام تکالیف الهی و تسلیم اوامر او شدن تحمیلی و خارج از طاقت انسان نیست، “لایُکلّف اللّه نفساً الاّ وسعها”ولی وجود شیطان غلبه بر آنها را مشکل میکند.
انسان آراسته به سنّت و شریعت الهی پس از تهذیب باطن و تنزیه قلب، از طبیعت جدا و به حقیقت میپیوندد و با قلب پاک از آلودگی به رجز شیطان، متوجه جمالی میشود فوق همؤ جمالها و جلالی که هر عزت و جلالی در برابرش ذلیل؛ بنابراین رویت جمال مطلق چنان مجذوبشان میکند که از سرای طبیعت فرار میکنند. حضرت علی ـ علیهالسلام ـ در بیان اوصاف پرهیزکاران میفرماید: اگر اجلِ مقرری برای آنان نبود، ارواح آنها هیچگاه در بدنهای ایشان قرار و آرام نمیگرفت.
انسانی که دوستی خدا بر دل او بتابد، از دوستی جمیع شغلها و ذکرها پاک، یعنی از اوصاف حیوانی و بشری فارغ میشود، نیات و عملش برای خدا خالص و از خود فانی میشود و به عالم بقا راه مییابد و به عبارت دیگر از فردیت خویش درمیآید و با اتصال به کل جاودانه میگردد. آنان میدانند که تدبیر همه امور در ید قدرت مالکالملک است پس هیچ شانی جز بندگی خدا ندارند. راضی به رضای او هستند، خواست او را بر خواست خود مقدم میدارند و به عبادت او میپردازند.
هر چیزی را آیه خدا میدانند و برای هیچ موجودی نفسیت و اصالت و استقلال نمیبینند، دلهایشان را محبت خدا فرامیگیرد و چنان مجذوب ساحت عزت و عظمت الهی میشوند که هرچیز دیگری حتی خودشان را از یاد میبرند. آثار هوا و هوس و امیال نفسانی از دلهاشان به کلی محو و قلب سلیم جایگزین آن میشود. و این نور محبت، روشنکننده راه آنان است “و ایّدهم بروح منه”ـ و به روحی از خود تاییدشان کرد. عاشق محبوب حقیقی میداند، هر چیز به سوی جمال ابدی در سیر است و ارزش هر چیز به تحقق آن جمال در وجود او بستگی دارد.
سرهنگ جهانگیر کریمی – معاون اجتماعی فرماندهی انتظامی استان اصفهان