اخبار استان ها

کربلای۵، عملیاتی که ورق جنگ را برگرداند

به گزارش خبرگزاری سرمایه گستران از چهارمحال‌وبختیاری، همه جا تاریک بود، چشم چشم را نمی‌دید، مه بود، صورت خیلی از رزمنده‌ها از دود فشنک و انفجار و خمپاره سیاه شده بود، آسمان بالای سرمان هم دیده نمی‌شد، همه به قطار کنار هم داخل کانال نشسته بودند و سوز سرمای دی در میانشان سکوت را زمزمه می‌کرد، خستگی از نگاهشان شُره می‌کرد اما امید و ایمان نور قلب‌هایشان را روشن نگاه داشته بود، جلوتر از نیروها میدان مین بود و سیم‌خاردار، تانک، نفربر و نیروهای بعثی.

از چند روز قبل چند گردان از نیروهای خودی رفته بودند تا به قول خودمان راه را باز کنند، این را از پچ پچ فرماندهان می‌شد فهمید، چیزی نمی‌گفتند اما از سرخی چشمان به خون نشسته‌شان معلوم بود که نگران هستند، مدام همه چیز را چک می‌کردند، قرار نبود اشتباهی رخ بدهد همه چیز از قبل برنامه‌ریزی شده بود، گاهی هم برای اینکه چیزی لو نرود، برنامه‌ها در میانه راه تغییر می‌کرد همین هم از قبل برنامه‌ریزی شده بود.

همه نگران بودند، نگران تجربه تلخ عملیات کربلای ۴ که برای ایران بسیار سخت و گران تمام شده بود، آخرش هم معلوم نشد، چه‌طور شد که آن همه برنامه‌ریزی و نقشه به بن‌بست خورد خیلی از بچه‌ها در همان عملیات در مقابل توپ و تانک‌های دشمن و در میان بهت و ناباوری هم‌رزمانشان به شهادت رسیدند.

هنوز ۱۴ روز از آن روزهای سخت نگذشته بود که فرماندهان به تکاپو افتاده بودند، هر چه تازه‌کارها سوال می‌کردند به در بسته می‌خوردند: «حاجی قرار است عملیات بکنیم، خیر قرار نیست، خبری بشود، پس این همه رفت‌وآمد برای چیست، آمادگی که بد نیست یک رزمنده همیشه باید آماده باشد.»

این جملات مکالمات هر روز بسیجی‌ها با فرمانده‌شان بود، بعد از عملیات کربلای ۴ خبری از مرخصی نبود و این یعنی قرار است خبری بشود اما قرار نبود خبرش به این زودی‌ها درز کند.

جهنمی که راه بهشت از آن می‌گذرد

با صدای فرمانده که آرام اما پرصلابت بود، همه سربازان نهیب می‌خورند، وقت حرکت است، چند روزی می‌شود که در راه هستند، چیزی نخورده‌اند، دوطرف جاده آب و باتلاق است، منطقه کامل در دید دشمن قرار دارد و هیچ جان پناهی وجود ندارد با کوچک‌ترین حرکتی آتش دشمن شروع می‌شود، در نخستین گام‌ها همه چیز آرام است اما به یکباره آتش دشمن بی‌وقفه شروع می‌شود و بوی خون و خاک و گلوله و فریادهای در گلو خفه شده محیط را پُر می‌کند، بچه‌ها بدون صدا در کنار یکدیگر به زمین می‌افتند، حتی فرصت ناله هم ندارند زمین و زمان به هم می‌ریزد و محشری به پا می‌شود.

تازه‌کارها در بهت فرو می‌روند، اینجا برای خودش جهنمی شده که راه بهشت از آن می‌گذرد اما قدیمی‌ترها خیلی زود خود را جمع و جور می‌کنند باید راه را ادامه داد…

ساعت از نیمه شب نوزدهم دی سال ۱۳۶۵ گذشته بود، فرماندهان و رزمندگان ایرانی در میانه تردید و امید با رمز یازهرا به خط شلمچه زدند و عراقی‌ها را در جشن پیروزی کربلای ۴ حسابی غافلگیر کردند.

خیلی زودتر از آن که عراقی‌ها فکرش را بکنند، ایران وارد فاز پیشروی شد، درگیری‌ها بسیار شدت پیدا کرده بود، انتقال مهمات، غذا و مجروح به هیچ عنوان امکان‌پذیر نبود و همه چیز توسط افراد حمل می‌شد، فشار دشمن در عصر روز دوم عملیات به کارگیری هوانیروز و نیروی هوایی را ضروری کرده بود.

نبرد شبانه‌روزی کربلای ۵ ادامه داشت و نیروهای ایرانی با سرعت محدود پیش می‌رفتند. رزمندگان تلاش می‌کردند تا انتقام شکست کربلای ۴ را از دشمن بگیرند.

کربلای۵، عملیاتی که ورق جنگ را برگرداند

ما ماندیم و آنها رفتند

ابراهیم خدابخشی، یکی از بسیجیانی است که از استان چهارمحال‌وبختیاری در عملیات کربلای ۵ حضور داشته است، وی خاطرات زیبایی را از این عملیات بیان می‌کند که شنیدنش خالی از لطف نیست.

خدابخشی می‌گوید: چیزی که ما رزمنده‌ها در عملیات کربلای ۵ می‌دیدیم، فقط عشق بود و عشق، هیچ‌کس هراسی از جنگیدن و مُردن نداشت، همه یقین داشتیم که این مُردن نیست، بلکه شهادت است و بدون شک سرمان را در هنگام جان دادن حضرت زهرا (س) به آغوش می‌گیرد، همه در این عملیات برای شهادت آمده بودند و مدام پیش خودمان تکرار می‌کردیم، نباید بگذاریم تجربه عملیات کربلای ۴ تکرار شود.

وی می‌افزاید: همه کسانی که در عملیات کربلای ۵ حضور داشتند با خدا معامله کرده بودند و دیگر در آن لحظات جان کسی مهم نبود و هر چه را در وجودمان بود، در وسط میدان گذاشته بودیم و با اخلاص و رضایت جانمان را کف دستمان گرفته بودیم، همه می‌خواستند جلو بزنند، هیچ‌کس حاضر نبود به عقب برگردد، حتی زخمی‌ها تا آخرین لحظه‌ای که بر زمین بیفتند، اسلحه‌شان را زمین نمی‌گذاشتند.

یادم می‌آید، پدری که فرزند مجروحش را به دوش گرفته بود تا او را در جایی پناه دهد و خود دوباره به خط برگردد از این خاطرات زیاد است، آنجا فقط خدا ما را محافظت می‌کرد، بارها می‌شد که گلوله از بیخ گوشمان رد می‌شد اما به کسی اصابت نمی‌کرد، یادم هست با برخورد گلوله به یکی از رزمندگان، مچ دستش افتاده بود اما با همان دست می‌جنگید، آخرش هم صدای ناله‌اش را نشنیدم، این‌ها همه معجزه بود که ما به چشم خود دیدیم.

صدایش خش‌دار شده است، آرام‌تر سخن می‌گوید، دیگر از آن رجزخوانی خبری نیست، هیچ تلاشی برای خوردن بغضش نمی‌کند، با حسرت می‌گوید: ما ماندیم و آن‌ها رفتند، آرزویم این است که دست ما را هم بگیرند ما در این قافله عشق مردود شدیم.

کربلای۵، عملیاتی که ورق جنگ را برگرداند

فرماندهانی که جلوتر از نیروهایشان در خط مقدم بودند

رضا اسماعیل‌زاده از رزمندگان گردان حضرت زهرا (س) در تیپ قمر بنی‌هاشم نیز در عملیات کربلای ۵ حضور داشته است.

وی در این‌باره می‌گوید: بعد از عملیات کربلای ۴ حال روحی بچه‌ها خوب نبود، همه منتظر بودیم تا عملیات شود و انتقام خون دوستان شهیدمان را از بعثی‌ها بگیریم تا اینکه عملیات کربلای ۵ آغاز شد و بیش از دو ماه هم طول کشید و ما توانستیم به توفیقات زیادی دست پیدا کنیم.

اسماعیل‌زاده با اشاره به نقش بی‌نظیر و پررنگ فرماندهان در جلودار بودن خط مقدم می‌افزاید: یادم می‌آید شهید طباطبایی با اینکه به شدت زخمی شده بود اما پابه‌پای نیروهایش جلو می‌آمد ما با دیدن او خجالت می‌کشیدیم، عملیات کربلای ۵ بسیار سخت و دشوار و آتش دشمن زیاد بود، برای همین نباید رزمنده‌ها روحیه خودشان را از دست می‌دادند.

وی معتقد است که رزمندگان برای شهادت آمده بودند و با جان‌فشانی زیاد قدم به قدم جلو می‌رفتند، آنها در حالی که جلوی ما آب و پشت سر ما نیروهای عراقی بودند، بهترین عملکرد را داشتند و توانستند سربلند شوند.

کمی مکث می‌کند و دوباره صحبت را از سر می‌گیرد و می‌گوید: بسیجی کم‌سن‌وسالی داشتیم که فامیلی‌اش عبداللهیان بود، در میانه عملیات هر جا که توقف داشتیم، سریع شروع می‌کرد به نماز خواندن، من و چند نفر از دوستانم دیگر نتوانستیم جلوی خود را بگیریم و سوال کردیم، تو مگر چند سال سن داری که این همه نماز می‌خوانی، هنوز لبخند زیبایش یادم می‌آید، گفت: نذر ۱۰۰۰ رکعت نماز کرده‌ام که خانواده‌ام اجازه بدهند تا به جبهه بیایم، ۵۰۰ رکعتش را در شهرکرد خواندم، حالا هم دارم ۵۰۰ رکعت بعدی را می‌خوانم می‌خواهم قبل از شهادت نذرم را ادا کنم، این‌ها را گفت و دوباره قامت بست، دیگر هیچ حرفی بین‌مان رد و بدل نشد.

در یکی از پیشروی‌ها سراغش را از بچه‌ها گرفتم ظاهراً در آخرین سجده‌اش، نخستین سلامش را به حضرت زهرا (س) داده بود و چشم‌هایش را برای همیشه بسته بود.

به گزارش سرمایه گستران، عملیات کربلای ۵ تا روزهای پایانی سال ۱۳۶۵ ادامه داشت، دشمن در این عملیات ضربات سنگین و غیرقابل جبرانی را دریافت کرد، به گونه‌ای که حتی تحلیلگران غربی ناچار به اعتراف این مسئله شدند، در آن زمان شلمچه به عنوان یکی از قوی‌ترین دژهای دشمن محسوب می‌شد و این برای ارتش عراق به منزله دیواری غیرقابل نفوذ بود و همین اعتماد بیش از اندازه نسبت به منطقه، تأثیر بسزایی در غافلگیری دشمن داشت.

این عملیات با انجام چندین عملیات محدود که بعدها عملیات تکمیلی نام گرفت، کامل و تثبیت و ترمیم خطوط پدافندی نیروهای ایرانی شد و بعد از این عملیات بود که قطعنامه ۵۹۸ به طور جدی از سوی عراق و کشورهای غربی و آمریکا در دستور کار قرار گرفت و به خواسته‌های ایران نیز در آن توجه شد.

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای (مدظله‌العالی) در صحبت‌هایشان شب‌های عملیات کربلای ۵ را شب‌های قدر انقلاب و انس با آن را موجب وارسته شدن انسان دانستند، ایشان در این‌باره فرمودند: «هر کس آن عملیات را فراموش کند، نامش از اردوگاه انقلاب قلم خواهد خورد، از این رو باید این حادثه بزرگ را زنده نگاه داریم.»

منبع خبر : ایمنا

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا