پیشخوانشهر و جامعهعناوین اخبار

میزان تأثیرگذاری تاریخ در فهم دین

به گزارش پایگاه خبری سرمایه گستران و به نقل از  روابط عمومی دفتر تبلیغات اسلامی اصفهان دکتر محمد حسین رجبی دوانی، مورخ، مصحح و پژوهشگر تاریخ اسلام با حضور در بین طلاب و اساتید و فرهیختگان حوزه علمیه حضرت ولی عصر(عج) در کرسی آزاداندیشی «میزان تأثیرگذاری تاریخ در فهم دین» به بحث و تبادل نظر پرداختند.

 

نقش تاریخ در فهم دین

موضوع بحث، اهمیت و نقش دانستن تاریخ در فهم دین و دانستن تکلیف خود در برهه‌ای که ما زندگی می‌کنیم است، نمی‌خواهم وارد مباحث فرعی بشوم که بعضاً می‌گویند آیا تاریخ علم هست یا نیست؟ یا موضوعش چیست؟ غایتش چیست؟ این‌ها را نمی‌خواهم وارد شوم، اما چون شما بزرگواران روحانی هستید، طلبه هستید و محور اعتقادات ما قرآن و اهل بیت علیهم السلام است، در آغاز نگاهی به قرآن کریم می‌کنیم تا ببینیم کتاب آسمانی ما تاریخ را چگونه مد نظر قرار داده است.

 

ما ۵۰۰ آیه در ارتباط با احکام و فروع دین داریم، ستون دین که نماز است و روزه و حج و جهاد و غیره، امّا ما بررسی کردیم (با دانشجویان ارشدمان کار کردیم)، بیش از ۲۰۰۰ آیه قرآن در ارتباط با تاریخ وجود دارد.

 

آیا قرآن کتاب تاریخ است؟!

خود قرآن می‌فرماید «ذٰلِکَ الْکِتَابُ لاَ رَیْبَ فِیهِ هُدًى لِلْمُتَّقِینَ‌«(بقره/۲)، کتاب هدایت است آن هم برای پرهیزگاران، این آیه نشان می‌دهد که خداوند تاریخ را در جهت هدایت مطرح می‌کند وگرنه قرآن که نیامده است قصه بگوید.

 

این مسأله نشان می‌دهد چقدر تاریخ اهمیت دارد، شاید یک سوم قرآن تاریخ باشد جهت بهره برداری برای هدایت مردم آن هم متقین. خیلی جاها می‌دانید قرآن جزئیات را ذکر نمی‌کند، کلیت قضیه را مطرح می‌کند آن هم با هدف مقدسی که دارد یعنی هدایت انسان‌ها. بنابراین اهتمام ویژه قرآن به مسئله تاریخ که حالا توضیح می‌دهم چقدر این موارد مهم است، نشان دهنده این است که ما باید به تاریخ رو بیاوریم و تاریخ را بخوانیم، در درجه اول احاطه به نقل‌های تاریخی پیدا کنیم، و بعد همان گونه که قرآن انتظار دارد درس‌ها، آموزه‌ها و عبرت‌ها را از حوادث تاریخی بگیریم، این هم نیست و نمی‌شود مگر با داشتن قدرت تحلیل، تحلیل بکنیم.

 

قدرت تحلیل؛

البته خود قرآن هم کمک می‌کند به دریافت ما و رسیدن به تحلیل مناسب. آن گونه که قرآن حوادث را مطرح می‌کند ما را می‌رساند به تحلیل مناسب که پس باید این گونه عمل کرد تا مانند فلان قومی که قرآن اشاره کرده دچار شقاوت نشویم، یا به این صورت عمل بکنیم تا مانند آنهایی که رستگار شده اند سرافراز و سربلند از این صحنه‌ها بیرون بیاییم.

غیر از قرآن کریم ما از بزرگان دینمان به خصوص مولای متقیان امیرالمونین علیه السلام در نامه ای که به امام مجتبی علیه السلام می‌نویسند و همه شما عزیزان می‌دانید، تاکید می‌کند بر مطالعه تاریخ و می‌فرماید من به گونه ای غور کردم در ارتباط با گذشتگان که گویی با آنها زندگی کرده ام. و از امام مجتبی علیه السلام هم می‌خواهد به همین صورت احاطه به تاریخ و حوادث گذشتگان داشته باشد. برای چه؟ ببینید آن بزرگوار امام است، پیشوا است و باید رهبری جامعه را در دست داشته باشد، مردم را هدایت کند، چون وظیفه اصلی امام هدایت مردم و سعادت آنها است. دومین شخصیت بزرگ عالم خلقت دارد به امام بعدی یک چنین توصیه بزرگی می‌فرماید. از اینجا و از این کلام امام امیرالمومنین علیه السلام هم درمی‌یابیم که تاریخ بسیار می‌تواند جهت هدایت مردم موثر باشد، حتی رهبران دین باید احاطه داشته باشند که بتوانند مردم را بهتر در جهت مسیر صحیح قرار دهند.

ممکن است در عصر شما هم اتفاق بیفتد!

اما از این بحث مقدماتی که بگذریم، حالا می‌خواهیم ببینیم که قرآن کریم چگونه این موارد را مطرح کرده است و با چه اهدافی؟ درست است در قرآن خیلی از حضرت موسی علیه السلام در سوره‌های مختلف نام برده شده، اما این موارد تکراری نیست یعنی یک مسئله را قرآن چند بار تکرار نمی‌کند، اگر در برخی موارد یک مسئله را مطرح می‌کند جهت تاکید بیشتر است، معمولا نمونه‌هایی را که در ادوار گذشته در عهد پیامبران پیشین، امت‌های قبلی پدید آمده و می‌تواند برای انسان‌های عصر ظهور اسلام و اعصار بعدی تا دنیا دنیا است اتفاق بیفتد این نمونه‌ها را قرآن آورده است.

قرآن چیزی را کم نگذاشته است. در طول تاریخ حوادثی اتفاق می‌افتد که مشابه این‌ها در گذشته پیش آمده. قرآن آنها را مطرح می‌کند (کتاب هدایت است دیگر)، که اگر مثلا حادثه ای مثل وضعیت بنی اسرائیل در نافرمانی هارون علیه السلام پدید آمد ما بدانیم تکلیفمان چیست. اگر موقعیتی مثل قوم یونس پدید آمد که بنا بود این امت عذاب بشود، وقتی پیغمبر خدا درخواست عذاب می‌کند دعا و نفرین پیغمبر ردخور ندارد، قطعی بود و این‌ها باید نابود می‌شدند، اما حرکتی که قوم یونس انجام داد و متنبه شد و رو آوردند به پیغمبری که از آنها با خشم جدا شده بود نه تنها عذاب از آنها برداشته شد که نعمت‌های فراوان خداوند شامل حال ایشان شد. یعنی ممکن است در عصر شما هم اتفاق بیفتد که به خاطر عملکردتان باید عذاب می‌شدید اما اگر به موقع متوجه خبط و خطای خود بشوید و به سوی رهبر الهی رو کنید نه تنها عذاب از شما برداشته می‌شود که نعمت‌های خدا نیز پی در پی بر شما نازل خواهد شد.

درس‌ها و عبرت‌ها

این‌ها تاکیدات قرآن کریم است لذا باز هم اشاره می‌کنم قرآن اگر مواردی را می‌آورد، همه نمونه‌هایی است که در گذشته اتفاق افتاده و می‌تواند در آینده هم اتفاق بیفتد، تکلیف را مشخص می‌کند.

شما می‌دانید که عنوان «درس گرفتن» مربوط به موارد مثبت است، وقتی یک قضیه مثبت و درستی اتفاق می‌افتد ما اگر بخواهیم از آن آموزه ای یاد بگیریم به آن «درس» گفته می‌شود و به موارد منفی آموزه‌ها می‌گویند «عبرت»؛ درس‌ها و عبرت‌ها را باید از تاریخ گرفت. هدف قرآن این است، گرفتن درس‌ها و عبرت‌ها.

اما دانستن تاریخ همان طور که عرض کردم یکی از موارد بسیار مهم جهت روشنگری و هدایت جامعه است. آشنایی با تاریخ باعث شناخت بدعت‌ها و انحرافات می‌شود که فراوان در گذشته اتفاق افتاده. شما می‌بینید پیغمبران حتی پیامبران اولوالعزم با همه عظمتی که داشتند تعالیمی را آورده اند اما بعد از رحلت آنها انحراف‌ها و بدعت‌ها پدید آمده است. این‌ها را قرآن تاکید دارد تا مسلمان‌ها درس بگیرند و عبرت بگیرند که متأسفانه نگرفته اند.

بعد از اشرف الانبیا، اگر ما دقت کنیم، وقتی یک چنین کتاب هدایتی در اختیار باشد ولی مردم به آن توجه نکنند، شقاوتی که امت اسلام را در بر می‌گیرد بدتر از شقاوتی است که امت‌های پیشین را فرا گرفت. ما بعد از پیامبران سلف انحراف داشتیم، انحراف از مسیر آن پیغمبر، بدعت در دین او داشتیم، اما ارتداد نداشتیم، که از دین او برگردند. بنی اسرائیل به جز آن قضیه سامری که در حیات حضرت موسی علیه السلام اتفاق افتاد و بعد متنبه شدند و واقعا هم توبه کردند، بعد از رحلت حضرت موسی انحراف پدید آمد، فتنه صورت گرفت (عین فتنه جمل)، همسر حضرت موسی که دختر شعیب پیغمبر بود، صفورا، (مانند عایشه) فتنه ای پدید آورد علیه وصی حضرت موسی علیه السلام، یوشع بن نون که عده زیادی را به کشتن داد، عین قضیه واقعه جمل. حالا پیغمبر بزرگ اسلام که اشرف الانبیاء است خاتم المرسلین است، وقتی از دنیا می‌رود بعد از رحلت آن حضرت ما با موج عظیم ارتداد مواجه می‌شویم، برگشت از اصل دین!

 

ارتداد و پیامبران دروغین

این ننگ نیست برای مسلمان‌ها؟ که بزرگ ترین دین، کامل ترین و جامع ترین تعالیم الهی توسط پیامبر اسلام عرضه شده، آن هم خاتم الانبیا، که بعد از او پیامبری نمی‌آید؛ اما همین که سر مبارک و مقدسش را بر زمین بگذارد موج عظیم ارتداد پدید بیاید. این برای این است که به دروغ اهل تسنن می‌گویند ما به قرآن چسبیده ایم و شیعه قرآن را رها کرده است، اگر شما به قرآن درست رو آورده بودید که نباید این حوادث در تاریخ اتفاق می‌افتاد!

 

بعد از رحلت پیغمبر (ص) ما مشاهده می‌کنیم یک جریانی به نام «متنبی‌ها»، (متنبی‌ها یعنی مدعیان پیغمبری، پیامبران دروغین)، چندین نفر پدید آمدند، چون رمز موفقیت پیغمبر در سلطه بر جزیره العرب را در ادعای نبوتش می‌دیدند. فلذا این‌ها گفتند ما هم برای اینکه بتوانیم بر دیگران سیطره پیدا کنیم ادعای نبوت می‌کنیم. خیلی‌ها را فریب دادند، حتی یک زن به نام «سجاح» مدعی پیغمبری شد، بنی تمیم قبیله معروف عرب به او پیوستند و چه فتنه ای که پدید نیامد. دو سال و سه چهار ماه ابوبکر خلافت اش طول کشیده، شاید بیش از دو سال از آن صرف سرکوبی این مرتدین شد. و مانعین زکات (یعنی کسانی که زکات را باج می‌دانستند) گفتند برای چه، آن موقع پیغمبر بود، هیبتی داشت از او ترسیدیم، برای چه پول خودمان و مال خودمان را بدهیم به این‌ها؟ برای اینکه از پرداخت زکات سر بتابند از اسلام برگشتند.

 

حالا من نمی‌خواهم وارد این بحث بشوم (که دلیل هم برایش دارم)، یکی از اساتید بزرگوار موضوعی را مطرح کردند، که چرا بعد از پیغمبر هفتاد روز نگذشته باید ارتداد پدید بیاید؟ من به جرئت به شما فقط همین قدر اشاره کنم که چون مردم به پیام «ولایت» قرآن توجه نکردند و قضیه «ارتداد» پدید آمد. یعنی چه؟ یعنی اگر به سراغ امیرالمومنین علیه السلام رفته بودند و آن حضرت را کنار نزده بودند، از اشتغال وجود مقدسش به کفن و دفن پیغمبر سوء استفاده نکرده بودند، سقیفه را تشکیل نداده بودند و امیرالمومنین علیه السلام بعد از پیغمبر روی کار می‌آمد، آنگاه یک نفر هم مرتد نمی‌شد. ولی وقتی انحراف پدید آمد باعث ارتداد شد، چیز بی سابقه ای که عرض می‌کنم در امت‌های پیشین هم پدید نیامد.

 

آن همه تأکید عملی نشد! / هفتاد و سه فرقه

در غدیر خم که پیغمبر اکرم صد و بیست هزار نفر را از سراسر شبه جزیره دعوت کرده بودند، وقتی ولایت امیرالمومنین علیه السلام را مطرح کرد و از مردم برای آن وجود مقدس بیعت گرفت، همه این صد و بیست هزار نفر را مأمور کرد که وظیفه دارید وقتی به اوطان خود برگشتید، بگویید در اینجا چه اتفاق افتاد. یعنی صد و بیست هزار نفر راوی حدیث غدیر. صد و بیست هزار نفر خبرنگار حادثه غدیر. لذا چند روز نگذشته در شمال و جنوب و شرق و غرب شبه جزیره همه دانستند جانشین پیغمبر کیست. پیغمبر حکم کرده بود که وظیفه دارید بروید و به دیگران بگویید اینجا چه اتفاق افتاد. اما وقتی خبر رسید پیغمبر (ص) رحلت کرده است و فلان کس جای پیغمبر را گرفته، یعنی آن کسی که پیغمبر معرفی کرده بود به قدرت نرسید، خیلی‌ها که ایمانشان تازه بود، در اصل دین شک کردند که اگر اسلام حقیقت داشت باید همان کسی که پیغمبر گفته بود جانشین می‌شد، حالا که نشده است، آن هم با آن حرارتی که پیغمبر در غدیر اعلام کرد؛ رو می‌کند به آسمان، خدایا آیا ابلاغ کردم؟ آیا وظیفه ام را انجام دادم؟ سپس «الیوم یئس الذین کفروا من دینکم» نازل می‌شود، «الیوم اکملت لکم دینکم»، وقتی مردم دیدند آن همه تاکید پیغمبر عملی نشد، خیلی‌ها از اصل دین برگشتند.

 

فلذا بحث ما این است، اگر تاریخ درست خوانده شود با آن معیارها و روشی که قرآن کریم مطرح می‌کند، می‌توان با بدعت‌ها، با انحراف‌ها آشنا شد و جلوی بروز آنها را گرفت. قرآن از این جهت بسیار برای مقابله با انحرافات و بدعت‌ها مؤثر است.

 

خب ببینید اسلامی که یک حقیقت بیشتر ندارد باید بعد از پیغمبرش به هفتاد و سه فرقه منشعب بشود؟ حالا خود پیغمبر فرموده بود امت من به هفتاد و سه فرقه منشعب می‌شود، حالا علمای ملل ونحل از اهل تسنن برای اینکه شیعه را تخریب بکنند دویست و اندی فرقه فقط به شیعه نسبت می‌دهند. چیزهایی را ساخته اند، اسم یک نفر را که یک حرفی زده است یک یائی آخرش گذاشته اند «کرامیه»، نمی‌دانم، «مختاریه»، «مفضلیه»، این‌ها همه را کرده اند فرقه‌های شیعه! اما به هر صورت چرا باید بعد از پیغمبر حقیقتی که یکی هست به ده‌ها فرقه تقسیم بشود؟ با آموزه‌هایی که از قرآن می‌گیریم می‌توانیم علل آن را دریابیم و از وقوعش در عصر خودمان جلوگیری کنیم.

 

تاریخ و حل تعارضات/ نمونه تاریخی

مورد دیگر اینکه دانستن تاریخ به خصوص برای شما بزرگوارانی که در کسوت مقدس روحانیت هستید و طلبه یا استاد حوزه هستید، در فقاهت و صدور فتوا می‌تواند بسیار موثر باشد؛ چرا؟ شما ملاحظه می‌کنید مثلا امام صادق علیه السلام در مسئله ای نظری داده است. بعد هم جای دیگری ملاحظه می‌کنید که امام رضا علیه السلام در همان مسئله نظرش چیز دیگری است. بررسی هم می‌کنید از نظر متن و سند و این‌ها همه هم درست است. خب چطور تعارض پیش می‌آید؟ این بر می‌گردد به شرایط زمانه و مکان. امام صادق علیه السلام مثلا در زمان منصور خبیث دیکتاتوری زندگی می‌کند که نفس‌ها را در سینه‌ها حبس کرده، امام صادق علیه السلام مجبور است نزد منصور برود و او را امیرالمومنین هم خطاب کند. اما امام رضا علیه السلام در موقعیتی است که مأمون و امین به جان هم افتاده اند و از امام غافل هستند، امام آزادی عمل دارد فلذا نظر خود را به راحتی و به درستی می‌گوید.

 

اگر شما بررسی کنید مثلا زمان امام صادق سلام الله علیه با علی الخصوص امام سجاد علیه السلام متفاوت است. اگرچه روایات ما از امام سجاد علیه السلام کم است، اما آن وجود مقدس بخشی از امامتش در خفقان یزید لعنه الله علیه است، بخشی از آن هم زمان عبدالله بن زبیر خبیث است که کینه و دشمنی که عبدالله بن زبیر با اهل بیت داشت اگر نگوییم از بنی امیه بیشتر نبود کمتر هم نبود. عبدالله بن زبیر وقتی قدرت را قبضه کرده بود با اینکه نسبت دارد با اهل بیت، مادربزرگ او «سفیه» (مادر پدرش)، عمه پیغمبر است. (زبیر پسرعمه پیغمبر است). ولی این آدم صلوات و درود به پیغمبر را در خطبه‌های نمازش حذف کرده بود. یزید این کار را نکرده بود، عبدالله بن زبیر کرد. به او گفتند چرا صلوات به پیغمبر نمی‌فرستی؟ گستاخانه گفت پیغمبر (نعوذ بالله) خاندان بدی دارد، که هر وقت به او درود فرستاده می‌شود این‌ها گردن‌هایشان را بالا می‌آوردند به دیگران فخر می‌فروشند. به قول معروف و عامیانه اش برای کم کردن روی آنها من صلوات را نمی‌فرستم! یک چنین آدمی است. بیست و شش نفر از بنی هاشم را در هجره زمزم زندانی کرده بود و تهدید به سوزاندن می‌کرد که اگر با من تا فلان روز بیعت نکنید همه شما را می‌سوزانم.

 

خب در یک چنین خفقانی که امام سجاد علیه السلام هم تحت سیطره او است، معلوم است امام موضعش چگونه خواهد بود. حالا من به عنوان نمونه یک چیزی اش که به کار خودم بر می‌گردد را می‌گویم. ما از امام سجاد علیه السلام حدیث داریم در مذمت و برائت جستن از مختار؛ در حالی که از امام باقر و امام صادق علیهم السلام حدیث داریم در مدح فراوان مختار. و چه بسا به قول مرحوم آیت الله العظمی خوئی، البته ایشان می‌فرماید بسیاری از احادیثی که در مذمت مختار است جعلی است، اما ممکن است بعضی از آنها که به خصوص از امام سجاد علیه السلام است درست باشد. چطور می‌شود که امام سجاد علیه السلام برائت بجوید، ولی امام باقر علیه السلام برایش طلب رحمت کند و نهی کند از دشنام گفتن؟ معلوم است چون امام سجاد علیه السلام زیر سیطره عبدالله ابن زبیر دشمن مختار است. کافی است یک ارتباطی بین امام و مختار کشف بشود، به راحتی امام را از بین می‌برند. چه بسا امام مجبور است برای دفع خطر این آدم بیاید در ملأعام برائت بجوید اما از آن طرف امام هدایای مختار را می‌پذیرد. اگر مختار روش و عملکردش غلط است، و امام لازم می‌بیند از او برائت بجوید، چرا هدایای او را قبول می‌کند؟ خب مال هم باید خراب و حرام باشد! پس این نشان می‌دهد که امام شرایط خاص دارد.

 

لذا دانستن موقعیت امامان، تاریخ سیاسی زندگی این عزیزان، اوضاع سیاسی اجتماعی دوران امامتشان، بسیار مهم است و در نظراتی که در مسائل فقهی داده اند چه بسا آن شرایط اگر عوض شود نظر امام هم تغییر پیدا می‌کرده است.

 

هضم فتنه‌های زمان

سوم یا چهارم موردی که خدمت شما عرض می‌کنم اینکه آشنایی با تاریخ باعث هضم و حل معضلاتی می‌شود که برای ما تا قبل از دانستن تاریخ مشکل است. یعنی چه؟ یعنی مثلا در جایی (جای دوری نرویم)، در همین کشور خودمان و در انقلاب اسلامی، یک دفعه می‌بینید کسی که شاگرد خاص حضرت امام (ره) بوده است، از افاضل یا افضل شاگردان امام بوده، بنا هم بوده است مثلا جانشین امام شود، یک دفعه وضعش چنان عوض می‌شود که حضرت امام او را طرد می‌کند، و او هم بعد از امام می‌زند به سیم آخر و اسرار نظام را می‌ریزد بیرون برای دشمن. حتی کار به جایی می‌رسد که وقتی در فرانسه حجاب دختران را ممنوع کرده بودند و در مدارس، حجاب از سر این‌ها می‌کشیدند، جمهوری اسلامی اعتراض می‌کند اما این آقا از دولت فرانسه حمایت می‌کند که این‌ها طبق قانونشان حجاب ندارند و کارشان درست است؛ یعنی خلاف یک اصل اسلامی، یک فقیه. چرا؟ چون می‌خواهد به نظام ضربه بزند و آنجا از اقدام دولت فرانسه حمایت می‌کند.

 

خب ما هضمش برایمان مشکل است، مگر شیعه حقیقت ندارد؟ مگر فقاهت ما حقیقت ندارد؟ چرا یک چنین کسی با آن سوابق این طوری می‌شود؟ الآن هم داریم، دیگر نمی‌خواهم نام ببرم. کسی که با چه سوابق طولانی به چه وضعی افتاده. خب هضم این مسائل اگر ما تاریخ را درست بخوانیم، برایمان راحت می‌شود.

 

اگر در فتنه سال ۸۸ می‌بینیم فرزندان برخی از شهدای بزرگ ما آتش بیار فتنه هستند، در روی ولایت ایستاده اند، تعجب می‌کنیم، خب مگر می‌شود فرزند این شهید بزرگوار، به خصوص آن شهید بزرگواری که اهل شهر شما بود و افتخار ما بود، فرزندانش آتش بیار فتنه شوند؟ دفتر نشر آثار ایشان را بکنند محل پخش مستقیم بی بی سی، و تا این حد خیانت، خب بعضی اگر ندانند، فکر می‌کنند ولایت و حاکمیت مشکل دارد؛ مگر می‌شود فرزند شهید، همسر شهید، آن هم یک چنین شهدایی وضعشان خراب باشد؟

 

شما می‌آیید تاریخ را نگاه می‌کنید؛ مقداد، یا مقداد ابن عمرو، یا مقداد ابن اسود یکی از ارکان اربعه شیعه هست. پیغمبر فرمود بهشت مشتاق چند نفر است یکی از آنها «مقداد» است. مقداد خیلی مهم است، در بحث ولایت و اعتقاد به ولایت، روی دست سلمان زده است؛ که حالا نمی‌خواهم وارد آن بحث شوم. اما همین مقداد که بسیار مرد بزرگی است و واقعا آدم تعجب می‌کند . بگوییم حادثه است؟ یا خواست خدا است؟! امیرالمؤمنین علیه السلام آخر سال سی و پنج هجری بعد از کشته شدن عثمان به خلافت رسید، جالب است بدانید روز هجده ذی حجه روز غدیر خم امیرالمومنین به خلافت رسید. قبل از این از ارکان اربعه شیعه چهره‌های بزرگ مثل سلمان و ابوذر و مقداد از دست رفته بودند. فقط عمار زنده بود، که اگر این سه نفر موقع خلافت برای امیرالمومنین باقی مانده بودند، بسیاری از مشکلات حضرت حل بود.

 

حالا این مقداد با همه عظمتی که دارد از دنیا رفت. پسر مقداد، معبد ابن مقداد، دشمن امیرالمومنین علیه السلام بود. پسر ولایی ترین اصحاب پیغمبر دشمن امیرالمومنین علیه السلام می‌شود. در جنگ جمل می‌رود به جنگ علی علیه السلام و در لشکر فتنه گران است. وقتی کشته شد امیرالمومنین علیه السلام از کنار جسد او عبور کرد فرمود از آن پدر یک چنین پسری! اصلا مقداد کنیه اش ابومعبد است، به نام این پسر. حالا این پسر ایستاد مقابل امیرالمومنین علیه السلام و کشته شد. بالاتر از این در امامزاده‌ها، فرزندانشان…

 

به چه سندی؟!

یک چیزی را عزیزان توصیه می‌کنم، کارها و مطالعاتتان به خصوص در عرصه‌های اجتماعی و سیاسی دقیق باشد. وقتی ما صریح کلام امام معصوم را داریم دنبال توجیه کردن نباشیم. من از بعضی شنیده ام یک مبنایی را گذاشته اند که نمی‌شود از نسل حضرت زهرا سلام الله علیها، و امیرالمومنین علیه السلام کسی جهنم برود. چه کسی گفته است؟ «جعفر کذاب» را می‌گویند «جعفر تواب». می‌گویند قطعا این بعدا توبه کرده است و بهشت می‌رود. ما حدیث از امام عسکری علیه السلام داریم که می‌فرماید «مَثَل جعفر با من مَثَل قابیل با هابیل است. می‌خواهد من را نابود کند». حالا ما بیاییم بگوییم بعدا درست شده است؟ به چه سندی؟ چه کسی گفته است؟ اتفاقا عکس این را داریم.

 

امام رضا علیه السلام برادری داشت به نام زید. موقعی که دعوای امین و مأمون سر قدرت بود و به جان هم افتاده بودند، برخی از علویان از این فرصت استفاده کردند یک قیامی کردند و نصف قلمرو مأمون را گرفتند. امین کشته شد و مأمون خلیفه بود. نصف قلمروی او را گرفتند و بچه‌های امام کاظم علیه السلام شدند فرمانروایان بصره و اهواز و یمن و مکه و مدینه و زید فرمانروای بصره شده بود. چون بنی عباس هم به ایشان ظلم زیادی کرده بود افتاد به جان بنی عباس و از طرفداران بنی عباس کشتار زیادی در بصره کرد، خانه‌هایشان را هم آتش زد. لذا سنی‌ها به او می‌گویند زید النار. مأمون این قیام را سرکوب کرد، زید را گرفت. می‌توانست او را بکشد، ولی خواست منّتی سر امام رضا بگذارد، گفت من ایشان را به شما بخشیدم. امام رضا علیه السلام توبیخ می‌کند برادر خودش را. فرمود به چه حقی چنین کاری کردی؟ گفت من خواستم مثل زید شهید، زید بن علی پسر امام سجاد علیه السلام باشم. حضرت فرمود تو با او قابل قیاس نیستی، او اهدافش پاک بود درست بود. بعد عینا فرمود تو فکر کرده ای چون از نسل حضرت زهرا علیها السلام هستی هیچ آتشی متوجه تو نیست؟ اتفاقا بدتر. امام رضا علیه السلام می‌فرماید اگر از نسل زهرا سلام الله علیها خطایی بکند عذابش بیشتر است. آن وقت ما بیاییم توجیه کنیم که این طور نمی‌شود؟!

 

سؤال: یک مقدار بحث را فراتر از تاریخ اسلام ببرید. چون معمول بحث تاریخ حضرت عالی از اسلام به این طرف بود؛ بعد هم اشاره به میزان تاثیرگذاری حوادث تاریخی بفرمایید که آیا این صحیح است که ما بگوییم تاثیر کم یا زیاد دارد؟ یا وقتی می‌خواهیم بگوییم تاثیرگذار است باید چطور و با چه ادبیاتی آن را بیان کنیم؟

جواب استاد: من یکی دو نکته دیگر را عرض کنم. بحث را تکمیل کنم و بعد به آن مورد هم تا آنجایی که بضاعت ما اجازه دهد خدمت شما نکاتی را عرض می‌کنیم.

ببینید ما زید پسر بزرگ امام حسن علیه السلام را داریم، که حاضر نشد با امام حسین علیه السلام همراهی کند. نیامد به کربلا. محمد حنفیه را داریم که با امام حسین علیه السلام برادر است و نمی‌آید. حتی بعدا مقابل امام سجاد علیه السلام ادعای امامت هم می‌کند. در زمان امام کاظم علیه السلام برادرزاده امام را داریم، علی بن اسماعیل بن جعفر، پسر برادر بزرگ امام است. چرا هارون به خودش جرئت می‌دهد که بیاید امام کاظم علیه السلام را دستگیر کند و زندان بیاندازد؟ چرا تا این حد پیش رفت؟ به خاطر خیانت برادرزاده امام بود. علی بن جعفر به امام حسادت می‌کند و می‌رود آنجا می‌گوید «من نمی‌دانستم این کشور دو تا خلیفه دارد. موسی بن جعفر را امام می‌دانند و بسیاری از مردم وجوهاتشان را به سوی او سرازیر می‌کنند» و هارون همین را بهانه کرد و امام را دستگیر کرد. یعنی عامل دستگیری امام و شهادتش برادرزاده امام می‌شود. محمد نفس زکیه نوه امام حسن علیه السلام است ادعای مهدی بودن دارد. مقابل امام صادق علیه السلام می‌ایستد. (این‌ها همه نکاتی دارد)، جسارت به امام صادق علیه السلام می‌کند.

بنابراین این‌ها را اگر بدانیم، هم این معضلات برای ما حل می‌شود، و هم می‌توانیم بفهمیم که اگر به نام دین، به نام ارزش‌ها، یک عده جلو آمدند و به خاطر سوابقی که دارند می‌خواهند اهداف خود را پیاده کنند، ما بتوانیم آنها را بشناسیم و با آنها مقابله داشته باشیم.

 

عبرت از تاریخ و تقویت تقوا

یک آیه دیگر قرآن را هم حالا ببینید که چقدر می‌تواند اهمیت داشته باشد. در اول سوره مباکه نمل است ظاهرا: «تِلْکَ آیاتُ الْقُرْآنِ وَ کِتابٍ مُبِینٍ، هُدىً وَ بُشْرى لِلْمُؤْمِنِین». قرآن کتابی است آشکار برای هدایت و بشارت دهنده شما. برای چه کسی؟ آن هم برای مؤمنین. یعنی چی؟ یعنی دانستن تاریخی که یک سوم قرآن را در بر گرفته است، باعث تقویت ایمان می‌شود، للمؤمنین. و آن آیه شریفه هم، «هدی للمتقین»، باعث ایجاد تقوا می‌شود. یعنی می‌تواند با درس گرفتن و عبرت گرفتن از حوادث تاریخی ایمان‌ها را قوی کرد و به تقوا رسید. چون کتاب خدا خودش می‌فرماید برای هدایت متقین است برای هدایت مؤمنین است. این هم از این نکته.

 

پاسداران حریم اسلام

نکته ای را عرض کنم در ارتباط با بزرگان ما؛ ببینید، ما دو تا چهره بزرگ داریم از متفکران برجسته معاصر، یکی شهید مطهری رضوان الله علیه است، و یکی شهید آیت الله صدر که این مرد نابغه بزرگ به درستی هنوز شناخته نشده است. این دو بزرگوار که هم فیلسوف بودند هم فقیه بودند هم مفسر و در حوزه‌های گوناگون متخصص بودند؛ این دو بزرگوار به خواندن تاریخ رو آوردند آن هم با چه دقتی و آثاری را هم پدید آوردند. اخیرا کتابی از شهید صدر که حاصل یک سلسله سخنرانی‌های بسیار عالمانه اش در ارتباط با دوران ائمه علیهم السلام بوده است، چاپ شده است، به عربی بوده و اخیرا به فارسی ترجمه شده است با عنوان: «امامان اهل بیت علیهم السلام پاسداران حریم اسلام». کتاب قطوری هم هست.

در جلسه بررسی و نقد این کتاب بنده حضور داشتم و آنجا نکاتی را عرض کردم. جالب است بدانید شهید صدر قبل از اینکه به مطالعه تاریخ اهل بیت علیهم السلام رو بیاورد در فلسفه و مسائل عقلی بسیار غور کرده بوده، علم اصول و درس‌های اصول فراوان می‌داده است. این را اخیرا شنیدم، یکی از مطلعین می‌گفت که شهید صدر تدریس علم اصول را کنار گذاشته بود، دلیلش را سوال کرده بودند گفته بود که «من داشتم می‌رفتم طرف حرم امیرالمومنین علیه السلام کسی جلو آمد یک عبارتی را مطرح کرد، گفت این آیه قرآن است؟ گفتم من شک دارم این آیه قرآن باشد، طرف گفت آیه است. گفتم شک دارم. بعد رفتم بررسی کردم دیدم آیه است». از بس به مسائل عقلی پرداخته ایم از ذهن این مرد بزرگ رفته بود که این آیه قرآن است، لذا شرمنده شده بوده گفته بوده است برگردم به قرآن. آن وقت قرآن را که سیر می‌کند مطالعات تاریخی ایشان هم افزایش پیدا می‌کند و این اثر بزرگ را پدید می‌آورد. همین وضعیت را هم شهید مطهری دارد.

 

حوزه‌های علمیه و غفلت از تاریخ

اما آن نکته را هم اشاره کنم که حاج آقا فرمودند. ببینید عزیزان، تاریخ اسلام و تاریخی که ما از قرآن فهم می‌کنیم که راجع به اقوام سلف است، اصل و اساسی است که باید بدانید. این عیب بر حوزه‌های ما وارد است. حالا اگر قبل از انقلاب بود می‌گفتیم اهمیتش برای بزرگان ما جا نیفتاده است ولی بعد از انقلاب، به خصوص بعد از تأکیدات فراوان رهبر معظم انقلاب حفظه الله تعالی چرا تاریخ نباید یک درس اساسی در حوزه‌های ما باشد؟ نمی‌خواهم مقایسه کنم که مثلا «محور اصلی در حوزه‌ها فقه و اصول است، در حالی که پانصد آیه بیشتر نداریم در آن ارتباط. اما تاریخ که دو هزار آیه دارد، چند برابر فقه و اصول باید در نظر گرفته شود». نه، من این را نمی‌گویم. اما در یک حدی که طلبه‌های ما اشراف کامل پیدا کنند، اول به تاریخ اسلام، دوم به تاریخ انبیا که در قرآن آمده، سوم به تاریخ معاصر و چهارم به تاریخ جهان.

خود حضرت آقا حفظه الله تعالی چنان به تاریخ معاصر و تاریخ جهان تسلط دارند که برای ما واقعا جای افتخار است. رییس جمهور روسیه وقتی با ایشان ملاقات کرده بود گفته بود من مبهوت ماندم احاطه ای که ایشان راجع به تاریخ روسیه دارد من ندارم! و یا رییس جمهور هند هم خدمت ایشان رسیده بود او هم همین را مطرح کرده بود. لذا می‌بینید معظم له هم دین را به خوبی می‌فهمد و هم با درس‌ها و آموزه‌هایی که از تاریخ اسلام و تاریخ جهان و تاریخ معاصر گرفته است در حساس ترین عرصه‌ها، (واقعا این نکته ای است، حالا عنایات الهی را بگذاریم کنار)، ایشان در فتنه‌هایی که دوستان با سابقه به ایشان خیانت می‌کنند، یا برخی از علما و مراجع سکوت می‌کنند، ایشان یکه و تنها، می‌تواند از پس حوادث به لطف الهی بر بیاید؛ این برای چه هست؟ من بخش مهمی از آن را به خاطر احاطه ای که ایشان روی تاریخ دارد می‌دانم. تاریخ جهان و تمدن‌های دیرینه هم بسیار مؤثر است.

این بحثی که معظم له اخیرا فرموده اند و مطرح می‌کنند «نیل به تمدن نوین اسلامی»، این را کسی می‌گوید که تمام تمدن‌های بزرگ قدیم بشری را می‌شناسد؛ علم و آگاهی دارد و نسبت به مسائل روز هم همین گونه است.

 

تاریخ و فهم فتنه‌های زمان

لذا اگر ما با این نگاه تاریخ را ملاحظه کنیم، و ادیان الهی که در مسیر حرکت خود با این قدرت‌ها و با این طاغوت‌ها مواجه بودند، عملکرد آنها را دریابیم، به ما بینشی می‌دهد که پایه‌های اعتقادی ما و فهم ما را از دین محکم می‌کند. آن موقع است که تزلزل دیگر پدید نمی‌آید. همان طور که عرض کردم اگر فتنه ای پدید می‌آید (می‌دانید فتنه یعنی آغشته شدن حق و باطل با هم)، و اگر کسی این موضع‌ها را نخوانده باشد و نداند نمی‌تواند تشخیص دهد؛ لذا دچار مشکل در فهم مسئله می‌شود، موضع گیری او هم غلط خواهد بود و اعتقاداتش هم بر باد می‌رود.

نمی‌خواهم وارد مسائل روز شوم. الآن دیگر در خدمت شما خواهم بود. فقط به شما عرض کنم برخی افراد که مؤمن بودند و آدم‌های متشرعی بودند، در فتنه سال ۸۸ وقتی فریب خوردند در اعتقاداتشان هم مشکل پیدا کردند. حجاب خانم‌ها و دخترانشان رفت! من سراغ دارم که طرف معلم قرآن بود، نماینده مجلس بود، دخترانش زدند زیر حجاب. حالا بر فرض شما با ولایت و نظام مشکل پیدا کردید… وقتی نمی‌توانند در فتنه‌ها درست تشخیص دهند اعتقاداتشان هم می‌رود. اما اگر انسان درست وارد عرصه مطالعه تاریخ شده باشد و این آموزه‌ها و عبرت‌ها را گرفته باشد یک چنین حوادثی که پیش می‌آید نه تنها اعوجاج پیدا نمی‌کند بلکه اعتقاداتش هم محکم تر خواهد شد فلذا دچار انحراف نخواهد شد.

 

 

نقد و پاسخ

 

نقد: حضرت استاد، در عنوان جلسه «تاریخ و فهم دین» آمده است. سوال من این است که شما بیشتر در زمینه فهم مسائل سیاسی سخن گفته اید، آیا تفاوتی بین فهم دین و فهم مسائل سیاسی هست؟

پاسخ: بنده به عنوان شخصی که کارم تاریخ است، و مثل شما بزرگواران توفیق طلبگی نداشته ام، البته سطح را خوانده ام اما صاحب نظر در دین نیستم. با توجه به نقشی که تاریخ می‌تواند در حفظ ایمان‌ها و جلوگیری از انحراف و پدید آمدن بدعت‌ها و بروز فجایعی که نتیجه اش کنار زده شدن ولایت می‌شود، دین را بنده در این موارد می‌بینم و این طور خدمت شما بحث کردم. اما اینکه مثلا بخواهیم بگوییم که دانستن تاریخ در مسائل کلامی چه نقشی می‌تواند داشته باشد، این را بنده اطلاع ندارم. امکانش هست کسی روی این مسئله کار بکند، در حوزه تخصصی بنده نیست.

در ارتباط با فقه بنده به این نتیجه رسیده ام که برخی موارد بوده است که ائمه ما علیهم السلام به خاطر شرایط روز راجع به یک موضوعی سخن گفته اند که وقتی این شرایط عوض شده است در زمان امامی دیگر راجع به همان موضوع چیز دیگری گفته شده. اگر فقیه ما تاریخ را درست خوانده باشد می‌داند که مثلا در آن مورد نباید در فتوایی که می‌دهد استناد شود.

مرحوم ابوی بنده که خود حوزوی بود و شاگرد حضرت آیت الله بروجردی و امام و سایر مراجع بودند این حرف را بنده از ایشان می‌گویم که می‌گفتند اگر مراجع ما تاریخ را مسلط بودند بسیاری از فتواهایشان عوض می‌شد. حالا باز هم تأکید می‌کنم که در فهم دین از این منظرهایی که عرض کردم یعنی دین را طوری متوجه شوند که در آن انحرافی ایجاد نکنند یا اگر بدعتی پدید آمد شناسایی کنند و مقابله شود. بنده به این صورت برداشتم بود حالا اگر آن چیزی که شما در ذهن داشتید جواب ندادم را بگذارید به حساب اینکه در حوزه تخصصی بنده نبوده است.

 

نقد: یک جمله ای را آقای شریعتی می‌فرمایند که بهترین راه برای خراب کردن یک حقیقت حمله کردن به آن نیست، بد دفاع کردن، حمایت اشتباه و بدون روش از آن حقیقت است. من در ابتدا عذرخواهی می‌کنم از جناب دکتر که شاید موضوعی که برای کرسی آزاداندیشی انتخاب شده با مطالعات علمی ایشان تطبیق نداشت و خود ایشان هم فرمودند که متناسب نبود. این عذرخواهی را بنده از طرف خودم و بعضی از رفقایی که در جلسه حضور دارند از جناب دکتر می‌کنم. نه سوال دارم نه نقد.

پیشنهاد: اگر کرسی را این طور برگزار می‌کردیم که استاد بزرگوار تک تک واژه‌های موضوع کرسی را برای ما واژه‌شناسی می‌کردند، در بضاعت خودم مثلا مراد از تاریخ در این موضوع چیست؟ که آیا تاریخ نقلی هست، آیا شأن نزول آیات هست و اسباب صدور روایات اهل بیت است؟ یا نه منظور از تاریخ، علمی هست یا همان سنن تاریخ است که دکتر در بند دوم سخن‌های خود اشاره کردند، سنن الهی که در اجتماعات مختلف اتفاق افتاده، یا منظور از تاریخ دانستن فلسفه تاریخ است، چیزی شبیه به علوم ثمانیه که در علوم مختلف می‌خوانیم. برای هر کدام از این سه معنای مختلف، سه جلسه جداگانه شکل پیدا می‌کند.

یا اینکه مراد از فهم چیست؟ خلطی که در مبحث امروز صورت گرفت «فهم دین»، تحقق فردی دین و تحقق اجتماعی دین با هم خلط شد و تمامی فواید تاریخ خلاصه به این شد. اگر مراد از «فهم» مشخص شود جلسه دقیق تعبیر می‌شود.

یا مراد اینکه مراد از «دین» چیست؟ فهم دین، آیا منظور از دین آیات قرآن یا متون وحیانی، که هم آیات قرآن هم روایات اهل بیت را شامل می‌شود، یا بگوییم مراد از «دین» فهم دینی دینداران است، که در رأس دینداران علما قرار دارند، یا بگوییم از «فهم دین» منظورمان جامعه دینی است، یعنی میزان تأثیر تاریخ در فهم جامعه دینی است، که ما بتوانیم دین را از آن جامعه دینی استنباط بکنیم. تکمیل بکنم جمله آخر آقای دکتر را، آیت الله بروجردی فرموده بودند «فقه شیعه حاشیه ای بر فقه اهل سنت است» که در آن زمان چون این بحث درست فهم نشد اهانت‌هایی هم بر این مرجع بزرگوار شد، به این معنا که شأن صدور روایات فقهی شیعه در زمان مکتب امام باقر و امام صادق علیهم السلام وجود و پیدایش و رشد مکاتب فقهی اهل سنت بوده است که با اشراف به فقه اهل سنت ما زمینه صدور فقه شیعی از ائمه را خوب پیدا می‌کنیم. اگر جسارتی شد عذرخواهی می‌کنم.

جواب: فکر می‌کنم روی سخن بخش اول ایشان به بنده نبود. فرمایش ایشان درست بود. بنده استنباط شخصی ام این بود که شما دوستان کسی را دعوت کرده اید که حوزه کارش تاریخ است و با نگاه تاریخی قضایا را نگاه می‌کند و ورود پیدا می‌کند. باتوجه به این وضعیت آمدیم و به استناد شواهدی که از قرآن کریم هست و حوادثی که اتفاق افتاده این موارد را مطرح کردیم که همه اش هم قطعی است، می‌شود بدعت‌ها را شناخت و مقابله کرد، می‌شود در وقوع حوادثی که انسان به تردید می‌افتد راه حق را شناسایی کرد و همه اش راجع به این است که دین باید به درستی حفظ شود و دچار انحراف نشود.

اما اینکه شاید عزیزان فکر کردند می‌آییم بحثی می‌کنیم که تاریخ چگونه در موضوعات مختلف دینی می‌تواند باعث فهم بهتر شود، نه این را نباید از ما انتظار می‌داشتید.

 

نقد: در نقد صحبت‌های آقای رجبی می‌خواستم بگویم اتفاقا بعضی از فوایدی که جنابعالی در مورد تاریخ شمردید بر می‌گردد به فهم دین، مخصوصا آن عنوانی که فرمودید فقاهت و صدور فتوا که در صحبت‌ها هم بود، که ما در بررسی معانی که از کلمات معصومین می‌توانیم برداشت بکنیم باید شرایط صدور حدیث را هم در نظر بگیریم و این یک امری است که بسیار اهمیت دارد. آیا صحبت‌های شما نگاه «فقه حکومتی» را می‌تواند تقویت بکند؟ آن فقه حکومتی که با رویکرد اداره اجتماع بیان می‌شود و با توجه به اینکه اهل بیت از همان ابتدا هدفشان تشکیل حکومت بوده است، و همه حرف‌هایشان ناظر به این مسئله بوده است، ما همه عبارات را حتی عبارات عبادی و فردی را می‌توانیم با این نگاه مورد بررسی قرار دهیم و حتی آن جریانی که از عبدالله بن زبیر فرمودید یادداشت کردم که به صورت یک سوال از شما بپرسم:

آیا می‌توانیم روایاتی که در مورد فضیلت صلوات بیان شده این‌ها را هم از نگاه فقه حکومتی بگوییم مربوط می‌شود به شرایط آن زمان؟ یعنی اگر ائمه در این زمان بودند آنقدر در مورد صلوات صحبت نمی‌کردند؟ اگر این طور باشد خیلی از فتاوا باید تغییر کند، خیلی از حرف‌ها و گزاره‌های دینی چه در فقه چه در احکام و اعتقادات تحت تأثیر قرار می‌گیرد. و در خصوص قضیه مختار که فرمودید امام سجاد علیه السلام از مختار برائت جسته‌اند با این که در واقع چنین نبوده، آیا از نظر درس گرفتن از تاریخ نمی‌توانیم نتیجه بگیریم که مسئول و رهبر جامعه هم می‌تواند برای مصالح کشور دروغ بگوید؟ و اگر این چنین باشد دیگر حتی به ادعاهای فعلی رهبر هم نمی‌شود اعتماد کرد.

پاسخ: این گونه نیست که بحث دروغ باشد. تقیه می‌دانید از کجا پدید آمد؟ موقعی بود که عمار یاسر زیر شکنجه بود، خودش و پدرش، و مادرش که این‌ها از اسلام برگردند، پدر و مادر برنگشتند شهید شدند، عمار نتوانست آن شکنجه‌ها را تحمل کند چیزی که آن ها می‌خواستند بر زبان آورد، یعنی خدایان آن ها را تصدیق کرد، لذا او را آزاد کردند. آمد نزد پیغمبر(ص) و عرض کرد من چنین کاری کردم که خودم را نجات دهم در حالی که به هیچ وجه چنین اعتقادی نداشتم؛ که آیه نازل شد که پیغمبر(ص) فرمود کار تو درست بود، از این به بعد هم اگر چنین وضعی پیش آمد برای حفظ جان خودت باز هم همین طور عمل کن. وقتی جانش در خطر هست، جوازش داده می‌شود، در حالی که در دلش چیز دیگری است و ایمانش ثابت است و مشکلی ندارد. حالا امام معصوم علیه السلام باید بماند و تکلیف خود را ادامه دهد، اگر بخواهد به نوعی موضع بگیرد که بهانه دست دشمن داده بشود که امام علیه السلام را حصر کند، در حالی که امام علیه السلام می‌تواند بماند و مأموریت و رسالت خود را پیش ببرد؛ کدام اهمیت دارد؟

از این گذشته، برای نمونه این را گفتیم، آیت الله خوئی می‌فرماید که بسیاری از احادیثی که در رد مختار آمده این‌ها بی پایه است، رد می‌کند. می‌گوید اگر یکی دو تا از این‌ها را هم بشود پذیرفت در مقام تقیه امام علیه السلام بوده است که این خطر را رفع کند. منتها ببینید همان طور که عرض کردم امام علیه السلام وقتی هدایای مختار را می‌پذیرد، وقتی می‌بینیم بعد از چند سال که لبخند بر لبان امام علیه السلام نیامده، هنگامی که سر عمر سعد و عبیدالله بن زیاد را مختار برای امام علیه السلام می‌فرستد، امام علیه السلام برای اوّلین بار بعد از فاجعه کربلا لبخند بر لبان مبارکش نقش می‌بندد و به زنان اهل بیت می‌فرمایند از لباس سیاه بیرون بیایید. خب این نشان دهنده چیست؟ امام علیه السلام دارد کار او را تأیید می‌کند اما به خاطر فشاری که آن جا هست دارد این گونه می‌گوید. این نیست که ما تصور کنیم نعوذ بالله یک دروغی گفته شده است و این اختیار داده شده، نه، این به سبب شرایط خاص و حساسی است که آن موقع وجود داشته است.

اما در ارتباط با فرمایش ایشان که اشاره کردند، بله، ما از امیرالمؤمنین علیه السلام هرچه داشته باشیم به خصوص فرمایشات حضرت در آن چهار سال و نه ماه، این می‌تواند برای فقه حکومتی بسیار مفید و کارساز باشد، من یادم هست حضرت امام(ره) با تأسف می‌فرمود که نگذاشتند امیرالمومنین علیه السلام آنچه را که در نظر داشت پیاده کند به خاطر آن بحران‌ها و فتنه‌هایی که به ایشان تحمیل کردند. اما فرمود همین مقدار مختصر که باقی مانده الگوی بسیار بزرگی است برای ما جهت اداره حکومت.

جالب است محمد بن ادریس شافعی پیشوای فرقه شافعیه اهل تسنن می‌گوید اگر نبود برخورد امیرالمؤمنین علیه السلام با ناکسین، ما احکام بغات را نمی‌دانستیم، چون زمان خلفای غاصب خودشان پیش نیامده، می‌گوید آن‌ها هم از عهد امیرالمؤمنین علیه السلام الگو گرفته اند. منتها برخی از ائمه علیه السلام ما چون در مقام حکومت نبودند لذا نمی‌دانیم که اگر خودشان حکومت را داشتند نظرشان در آن مسئله چه بوده است. قطعاً این بزرگواران هرچه که فرموده اند در همه امور برای ما حجت است و در حکومت هم باید از آنها بهره برد اما می‌خواهم این را عرض کنم که چه بسا امام سجاد علیه السلام اگر مثل امیرالمؤمنین علیه السلام حکومت داشت چیزهای دیگری می‌گفت که بیشتر در قضیه اداره حکومت می‌توانست مؤثر باشد.

 

نقد: جناب استاد شما مسائلی که مطرح کردید در بحث تاریخ بیشتر بحث تقیه ای بود که روایاتی را گفتید. خب این بحث تقیه را طلبه‌ها با آن آشنا هستند و با توجه به شناختی که نسبت به شما وجود دارد که تحصیلات حوزوی دارید و عالم زاده هم هستید احساس می‌کنم مقداری محتاط عمل کردید و وارد بحث آثار تاریخ در فتوا به جز مسائل روایات تقیه خیلی نشدید؛ یعنی اینکه تاریخ در فتوا اثر دارد را وارد نشدید. هرچند مسائلی که مطرح کردید دین بود و ولایت مهم ترین رکن است؛ ولی در بحث اثرگذاری کلامی که به خصوص روی فتوا دهی مراجع اثر دارد، یک مقدار صحبت نشد و من احساس می‌کنم شما تخصص این مسئله را داشتید یا…

و در مورد مقام معظم رهبری هم صحبت کردید، ایشان شاید بزرگترین خصوصیتشان در بحث فتواهایی که می‌فرمایند، فتواهایی هست که بر مبنای «تاریخ» است، یعنی تسلط ایشان بر تاریخ بر روی فتواهای ایشان خیلی تأثیر دارد و شاید یکی از مشکل گشاهای امروز جامعه ما همین سبک از فتوا دادن باشد؛ و شاید چیزی که امروز می‌گوییم «کرسی آزاداندیشی»، اینست که بعضی چیزها باید شکسته بشود.

یک مسأله دیگر هم اینکه مطالبی که در مورد مباحث تاریخی مطرح کردید ای کاش چند مورد از سند روایاتش را نیز مطرح می‌کردید که دوستان متوجه شوند که آنها محکم و متقن هست، چون این‌ها در برابرش چیزهای دیگری هم هست. ممکن است این سوال مطرح شود که از کجا معلوم مطالب شما صحیح باشد؟

پاسخ: بنده بضاعتم در مسائل فقهی محدود و نزدیک به صفر است، آن طور نیست که می‌فرمایید. اما واقعا اگر همان طور که به درستی فرمودند یک فقیهی که به تاریخ اشراف داشت اینجا در خدمت ایشان هم بودیم و ایشان هم مباحثی را که نشان می‌دهد آرای مجتهدان بزرگ ما چقدر در ارتباط با ندانستن تاریخ ضعیف مانده و بعضی‌ها که بر روی تاریخ اشراف داشته اند چگونه عمل می‌کردند و یک اشاره ای به این موضوع می‌شد خیلی کمک می‌کرد به غنای این جلسه و بحث.

در ارتباط با مسائل کلامی این را عرض کنم که اتفاقا ما چند پایان‌نامه با دانشجویان خودمان داشته ایم که شاهد عکس این مورد هستیم؛ یعنی تأثیرگذاری موضوعات کلامی بر نگارش تاریخ. مثلا پایان‌نامه‌ای داشتیم با موضوع بررسی دیدگاه‌های کلامی «محمد بن جریر طبری» در نگارش «تاریخ طبری». ما از این طرف این موضوع را داریم که برخی از متکلمان که از نظر مسائل کلامی کار کرده اند، این‌ها دست به نگارش تاریخ هم که زده اند، تاریخ را بر آن منوال نوشته اند و حتی در برخی موارد ما را گمراه هم کرده اند. لذا ما خیلی از منابع تاریخی را بهشان اعتماد نمی‌کنیم.

مثلا همین آقای محمد بن جریر طبری که هم فقیه بزرگی است از اهل تسنن و هم مفسر بزرگی است، هم محدث و مورخ برجسته ای است، نتوانسته یک جاهایی انصاف را رعایت کند؛ مثلا راجع به همین مختار که می‌رسد، مختار را کذاب لقب می‌دهد. معلوم است که ایشان موضع دارد. اما اینکه از آن طرف، اگر کسی تاریخ را خوب بداند و متکلم باشد چقدر ممکن است در دیدگاه‌های کلامی‌اش مؤثر باشد، باز باید کسی که در علم کلام کار کرده باشد بیاید و حوادث سقیفه را که مثلا خوب خوانده است و تحلیل کرده بگوید تا ببینیم چه فرقی می‌کند در دیدگاه‌هایش؛ در آن صورت می‌توان قضاوت کرد.

یک نکته دیگر هم اینکه اشاره کردیم راجع به «محمد بن حنفیه» که ادعای امامت داشت؛ این در تاریخ نیست، در حدیث هست، که کار شما بزرگواران است. در کتاب شریف کافی هم هست. یا مثلا جسارتی که محمد نفس زکیه از طریق عیسی بن زید از طریق شرطه‌هایش بر امام صادق علیه السلام می‌کند که مرحوم حاج عباس قمی در کتاب خود در بحث فرزندان امام سجاد علیه السلام می‌گوید از او جسارتی به امام صادق علیه السلام اعمال شده، و دیگر مسأله را باز نمی‌کند، اما شما در «باب الحجه» کتاب کافی می‌بینید حدیث مفصلی است که چگونه این آقا به عنوان رییس شرطه‌های محمد نفس زکیه موقعی که مدینه را گرفتند امام صادق علیه السلام را احضار کردند و از امام می‌خواهند که با محمد(صلی الله علیه و آله) بیعت کند. امام علیه السلام می‌فرماید «من را معاف دارید»، حتی توهین می‌کند به امام می‌گوید «اسلم تسلم»، که حضرت می‌فرمایند نمی‌دانستم بعد از پیامبر اکرم، پیغمبر جدیدی هم ظهور کرده. و وقتی ابا می‌کند از بیعت کردن پس گردنی به حضرت می‌زند و حضرت را به زندان می‌افکنند. حالا این موضوع را شما در تاریخ پیدا نمی‌کنید. حاج عباس قمی را شما می‌دانید، این مرد بزرگ هم متخصص برجسته تاریخ است، و هم به او خاتم المحدثین می‌گویند، او به این نتیجه می‌رسد که این داستان درست است منتها باز نمی‌کند (که بنده این را اشتباه می‌دانم؛ که اگر این مسائل باز می‌شد خیلی از مسائلی که امروز اتفاق می‌افتد هضمش برای ما آسان می‌شد).

یا راجع به مختار که می‌فرمایید سند ما چیست، شما را ارجاع می‌دهم به «معجم الرجال» مرحوم خوئی جلد هجده در بحث مربوط به مختار، ایشان دقیقا احادیث مربوط به رجال را که بعضا ضعیف و غیرقابل قبول است را آورده و نقد کرده و احادیث درست و صحیح را آورده است. ایشان اصلا مختار را نه از باب قیامش برای امام حسین علیه السلام که از باب یک شیعه کاملا ثقه که می‌تواند هر حدیثی را نقل کند، مطرح می‌سازد. با این حرفی که ایشان می‌گوید آن حرفی که اشاره می‌کند فرقه کیسانیه را مختار ایجاد کرده است دروغ محض است، کسی بیاید فرقه سازی کند بعد ثقه هم باشد؟

 

مجری: دست یهود در تاریخ اسلام و شیعه تا چه حدودی بوده است، آیا می‌توان گفت کل تاریخ را آنان نوشته اند؟ با توجه به اشاره یهود در دسیسه‌ها و جنایات وارده در آیات و روایات، با وجود نظم نوین جهانی و…

پاسخ: می‌توانم یک جلسه دو ساعته (البته چون دشمن شاد کن می‌شود، ابا دارم)، در رد این حرف‌هایی که اخیرا مطرح شده در مورد نقش یهود، سخن بگویم و استدلال کنم. نمی‌خواهم یهود بدسابقه را تطهیر کنم یا تبرئه اما به هیچ وجه این گونه نیست. یک عده ای روی حسن نیت، برای اینکه خطر یهود را متذکر شوند استنباط‌های خودشان را با عنوان حقایقی دارند به خورد جامعه می‌دهند. همین حرفی که برادر بزرگوارمان گفتند، اتفاقا باید به این آقایان زد. کتاب هم نوشته اند، که یهود مثلا آمده است هاشم جد پیغمبر را شناسایی کرده، در غزه آن بزرگوار را کشته اند که پیغمبر پدید نیاید. یهود در مدینه عبدالله پدر پیغمبر را کشته اند که پیغمبر پدید نیاید. با کدام مدرک؟ چون بحث علمی سند می‌خواهد. استنباط فرد این است که یک صغری کبرایی می‌چینند که چون عبدالله در مدینه از دنیا رفته و مدینه یهودی داشته پس یهودی‌ها عبدالله را کشته اند؟ چه کسی چنین چیزی گفته است؟ منطقی نیست این. سند باید ارائه شود.

نمی‌خواهم جزئیات را عرض کنم، فقط یک نکته عرض کنم، اگر یهود عاملی بوده است که اراده خودش را پیش برده و ضربه‌ها به اسلام وارد کرده قبل از بنده و شما و این آقایانی که این مطالب را عنوان کرده اند وظیفه امام معصوم هست به عنوان متولی دین که خطر یهود را گوشزد کند. شما هیچ حدیثی از امامان نمی‌بینید که راجع به یهود و نقش آنها و ضربه ای که دارند وارد می‌کنند مطرح کرده باشند. من سفینه البحار را مراجعه کردم و هیچ حدیثی از ائمه در مورد قوم یهود ندیدیم، چرا؟ امام متولی راستین دین است و وظیفه دارد خطرات را گوشزد کند. راجع به غالیان، کسانی که در مورد اهل بیت غلو کرده اند، چقدر موضع گرفته اند، امام هادی علیه السلام اصلا فرمان قتل می‌دهد که این غلو کنندگان را بکشید. آن وقت در مورد یهود… باید این طور نگاه کرد.

بعضی از این آقایان می‌گویند که پیغمبر پایگاه بزرگ شرک که مکه بود را گرفته بود، مانده بود پایگاه بزرگ یهود در قدس، که آنجا را بگیرد، لذا سپاه اسامه را به آنجا می‌خواست بفرستد، یهودیان پیش دستی کردند پیغمبر را مسموم کردند، خلافت را هم غصب کردند و نشد. یعنی چی؟ یعنی چهار تا یهودی آواره، اراده خودشان را به اشرف الانبیا تحمیل کردند و نگذاشتند… این توهین به پیغمبر است. برای اینکه می‌خواهیم یهود را بگوییم خطرناک هستند، پیامبر را داریم تضعیف می‌کنیم. اصلا در قدس یهودی نبوده است. مسیحیان آن‌ها را به عنوان قاتلین عیسی گرفته بودند تار و مار کرده بودند؛ قدس دست مسیحیان بود. وقتی که فتح شد عمر می‌رود از اسقف آنجا شهر را تحویل می‌گیرد، یهودی وجود ندارد. اصلا می‌بینید، اطلاعات ضعیف است. قدس نه یهودی دارد نه دست یهودی‌هاست. دست مسیحی‌هاست. حالا ما بگوییم پیغمبر می‌خواسته پایگاه یهود که قدس بوده است را… نخیر.

 

نقد: شما گفتید در امت‌های قبل مرتد نشده اند ولی در اسلام مرتد شده اند در حالی که ملاک ارتداد دوری از ولایت بود و در امت‌های قبل هم از ولایت دور شده اند، پس طبق ملاک آن ملت‌ها هم مرتد شده اند.

پاسخ: ببینید، آنکه «ارتد الناس بعد النبی» را که امام باقر علیه السلام می‌فرماید، بله، این ارتداد از ولایت است و درست است، اما غیر از این مرتدین، جریان‌های معروفی را داریم. متنبّی را عرض کردم مدعی پیغمبری بود که دیگر اصل اسلام را قبول ندارد چه برسد… یا کذاب، اسدی، یغوث در یمن، تمیمی، این‌ها همه پیامبران دروغین هستند و بعد مانعین زکات را داریم. البته این را هم ذکر کنم، سنی‌ها می‌گویند همه مانعین زکات مرتد بودند، شیعه می‌گوید برخی از آنها مرتد بودند، برخی نبودند. آنها اصل زکات را انکار نکردند، ایراد به ابوبکر داشتند که دولت برای اوست؛ که ابوبکر با آنها معامله مرتدین کرد. بنابراین ارتداد به معنای واقعی اش هم پدید آمد، این نیست که صرفا ارتداد از ولایت باشد.

در مورد محمد بن حنفیه هم گفته اند که بله، حنفیه نقص عضو داشت، دستهایش فلج بود، چشمش هم زده بودند طبق نقلی که داریم زره پوشیده بود، با دست زد آن را پاره کرد، و می‌گویند حالا چشمش زده اند و دست‌هایش فلج شده. اما ببینید بحث امام حسین علیه السلام در آغاز قیام مسلحانه نبود که نقص عضو مانع آن باشد. وقتی زنان دارند امام را یاری و همراهی می‌کنند، مردان به طریق اولی وظیفه دارند. چطور محمد بن حنفیه می‌تواند پانصد کیلومتر مدینه تا مکه را طی کند بیاید مشکلی نیست اما وقتی می‌خواهد با امام حسین علیه السلام حرکت کند نقص عضوش برایش مسئله می‌شود؟ حج آمده بوده و آنجا بوده که با امام حسین علیه السلام برخورد می‌کند. بحث این است که ولایت را درست نشناخته است. در بیت ولایت بزرگ شده، ولی دارد به امام حسین علیه السلام نصیحت می‌کند که نرو به آنجا، یعنی چی؟ یعنی اینکه من از تو بهتر می‌فهمم. این یعنی عدم معرفت کافی به ولایت. تو باید تابع ولایت باشی، نه اینکه بگویی مگر ندیدی با پدر و برادرت چه کار کردند؟ برو طرف یمن. امام بهتر از تو می‌داند جانش را چطور حفظ کند. اصلا بحث جان نیست، از این بالاتر، همان طور که الآن مطرح کردم، در کافی آمده است که محمد مقابل امام سجاد علیه السلام ایستاد و ادعای امامت داشت. می‌گفت قبل از این، دو تا برادران من امام بودند حالا به برادر سوم می‌رسد. که امام سجاد علیه السلام می‌فرماید عمو از جاهلان نباش؛ امامت چیزی نیست که اختیارش دست من و تو باشد. حجرالاسود را حضرت به شهادت می‌طلبد که آنجا محمد کم می‌آورد، البته بعد از آن اعتراف به امامت حضرت دارد و از آن به بعد دیگر کارش درست است ان شاءالله. لذا این طور نیست که هیچ لغزشی در کار محمد بن حنفیه نبوده است.

 

نقد: یک سوال، که نمی‌دانم اسمش را سوال بگذارم یا نقد، ولی مطرح است، و آن اینکه برای زنده ماندن هر سنت و هر قانونی در هر جامعه ای آن قانون باید متناسب با شرایط زمان و اقتضائات زمان باشد. پس نیاز به دو دسته قانون داریم؛ قانون ثابت و قانون متغیر. مطلبی که شهید بزرگوار شهید مطهری هم در کتاب اسلام و مقتضیات زمان به کرار ذکر کرده اند؛ در جواب سوالی که از ایشان شده بود که دین دیگر کهنه شده است و این همه زمان گذشته و شما باز هم هزار و چهارصد سال پیش که دین نازل شد هنوز دست به دامان همان دین هستید؟ آن وقت ایشان مثال قشنگی می‌زنند می‌گویند «دین دو دسته قانون دارد، هم قوانین ثابت و هم قوانین متغیر، دین هم راه هست هم منزلگاه است. منزل تغییر می‌کند و راه ثابت است». حالا با توجه به این مطلب آیا برای رسیدن به قوانین متحرک و رسیدن به مسائلی که مسائل روز است و نیاز به فرقان دارد و طبق نص قرآن مجرای تشخیص می‌خواهد، آیا مبنا باید تاریخ قرار گیرد یا مبنا باید دین قرار گیرد؟ آیا تاریخ نباید دست به دامان دین شود؟ به عبارت بهتر، اگر بخواهم سوالم را در یک جمله خلاصه کنم، آیا تاریخ هم مانند دین زنده است؟ قوانین ثابت و متغیر دارد؟ که بتواند قوانین متغیرش جوابگوی نیازهای روز ما باشد؟

پاسخ: نکته خوبی را اشاره کردید. بله، مسلم است که ما یک سری قوانین ثابت داریم و یک سری هم با توجه به مقتضیات زمان و مکان و روند روزگار تغییر پیدا می‌کند، این هم خودش تعلیم دین است. وقتی اشاره کردیم قرآن می‌فرماید مطالعه کنید تاریخ را «قل سیروا فی الارض»، بروید بگردید تا بینش شما تغییر پیدا کند، یعنی در خود دین هم دیده شده است که قوانین می‌تواند متغیر باشد و با توجه به مقتضیات تغییر پیدا کند. ما این را به عنوان یک اصل می‌دانیم و لذا همان طور که اشاره کردید شهید مطهری هم در این ارتباط مطرح می‌کنند، به هر صورت ما چنین چیزی داریم و هیچ منافاتی هم با هم ندارند و تاریخ خود به قول شهید مطهری قوانینی بر آن حاکم است که همان قوانین بعضا ثابت است و بعضی از آن‌ها هم متغیر است. دین هم همین طور، دین بزرگ اسلام که دین ابدی است و چنان ظرفیت و توانایی دارد که می‌تواند در همه شرایط و زمان‌ها و مکان‌ها پاسخگو باشد، حتی آن نگاه قشری اخباری هم این را اعتقاد دارد تا چه برسد مکتب پویای اجتهاد. اخباری‌ها معتقد بودند که برای هر مسئله ای ما در اخبار اهل بیت علیهم السلام، برای کوچکترین مسائل تا بزرگترین مسائل و موارد، در اخبار اهل بیت تا موقع قیامت احکام داریم. یعنی این توان را مکتب اسلام دارد که در هر شرایطی بتواند نیازها را پاسخ بگوید. تاریخ هم به همین صورت است. همان طور که اشاره شد ما در فلسفه تاریخ این را داریم. در فلسفه تاریخ می‌گوییم سنت‌هایی وجود دارد و علمای علم تاریخ آن‌ها را سنت‌های تاریخ می‌گویند ما به آنها سنت‌های الهی می‌گوییم. در تاریخ هم این تغییر وجود دارد که با توجه به شرایط وضعیت عوض شود.

 

نقد: بحث من طوری نیست که مخاطبم شما باشید، کل جمع است. دوستانی که اینجا هستند، اگر ذهنمان را بسته نکنیم به بعضی مسائلی که قبلا استفاده کرده اند از تاریخ برای فهم فقه؛ می‌توانیم به تاریخ اسلام نگاه دیگری داشته باشیم و هم به تاریخ جهان و تاریخی که از اول خلقت انسان تا الآن بوده و به ما رسیده از آن استفاده کنیم. در مورد تاریخ اسلام این‌ها را به طور مثال عرض می‌کنم یعنی ممکن است که خیلی موارد دیگری باشد، به عنوان مثال اگر ما دین را به عنوان شاکله ای در نظر بگیریم که اگر بخواهیم از آن استفاده کنیم باید کامل آن را شناخته باشیم، و هر چقدر هم ما اطلاعات دیگری داشته باشیم یا دقت بیشتری به این ساختمان بکنیم، بیشتر می‌توانیم بشناسیم، مثلا می‌آییم به رفتار ائمه به عنوان منبع دین خودمان نگاه می کنیم؛ یعنی اگر ما کلام اهل بیت را در روایت استفاده می‌کنیم برای فهم دین، یک بخش از آن چیزی بوده است که از امام ظهور پیدا کرده و بروز داده اند، یک بخشی از آن هم رفتارشان است. دوباره همان طور که قرآن ملاک فهم دین است، ائمه یا معصومین هم، خودشان و نه فقط کلامشان ملاک فهم دین است. یکی از استفاده‌هایی که ما می‌توانیم از تاریخ بکنیم برای فهم دین همین بررسی رفتار ائمه در زمان خودشان است. اگر یک نفر بخواهد دین را درک کند، به متخصصی مثل شما مراجعه می‌کند و از شما استفاده می‌کند و بعد آن استنباطی که می‌خواهد را می‌کند.

یکی دیگر از استفاده‌هایی که از تاریخ می‌شود کرد، استفاده از تاریخ جهان است؛ از آنجا که دین جنبه کاربردی دارد اگر یک نفر وارد تاریخ جهان شده باشد و دچار مسائلی شده باشد که چرا جایی یک اتفاقی افتاده است و یا چرا یک بلایی بر سر مردم فلان قسمت تاریخ افتاده است؟ آن وقت خیلی از گزاره‌های دینی را می‌تواند به فوایدش پی ببرد. مثلا یکی دیگر از استفاده‌هایی که از تاریخ در فهم دین می توان کرد، مثلا می‌تواند نشان دهد که اگر امت های قبل از اسلام فلان گزاره دینی را داشتند، دچار این مشکل نمی‌شدند. این شاید یک استفاده دیگری از تاریخ باشد.

پاسخ: من فقط نکته ای را اشاره کنم، همان طور که فرمودند اهل بیت با توجه به شرایط موضع گیری‌هایشان متفاوت می‌شود مثلا ببینید منصور دوانیقی یک دیکتاتور خشن بسیار خودکامه است، امام صادق علیه السلام در حاکمیت او بسیار تقیه را رعایت می‌کند، نهایتاً هم او نمی‌تواند تحمل کند و امام را به شهادت می‌رساند. امام کاظم علیه السلام ده سال از امامتش با منصور مواجه و معاصر است، عین پدر تقیه می‌کند و بهانه دست منصور نمی‌دهد. اما وقتی شرایط عوض می‌شود و مهدی عباسی به کار می‌آید و یک حالت اعتدلالی را به پیش گرفته بود و زندانیان را آزاد می‌کرد و اموال مصادره شده را بر می‌گرداند، می‌بینیم که روش امام آنجا عوض می‌شود. حالا که شرایط عوض شده، امام مقابل هارون می‌ایستد و کل طلب اسلام را از او مطالبه می‌کند.

عمر بن عبد العزیز را می‌شناسید، درباره او گفته اند که اعدل خلفای جابر بوده است. او امام سجاد علیه السلام را می‌شناخت، البته امام در خلافت او نبود، او از ۹۹ خلیفه بوده تا ۱۰۱، امام در ۹۵ هجری شهید شده است. وقتی خلیفه بود، تعریف کرد از امام، گفت زینت دین و چراغ اسلام خاموش شد، یک چنین تعبیری. به او گفتند که از او فرزندی باقی مانده که دست کمی از پدر ندارد. نامه ای نوشت، (امام باقر علیه السلام را نمی‌شناخت)، نامه ای نوشت و با امام مکاتبه کرد و در آنجا از امام پندی خواست. امام تند با او برخورد می‌کند، تند. به او برخورد. می‌دانست که امام به خلیفه پیشین سلیمان بن عبدالملک نامه نوشته بوده. دستور داد نامه امام را از بایگانی آوردند دیدند امام چقدر محترمانه با چه عباراتی، تعریف و تمجید از سلیمان…، بیشتر آتش گرفت و سوخت. به امام نامه نوشت که من نامه تو را به سلیمان که خلیفه جبار و قهاری بود دیدم، که چقدر با عبارات محترمانه ای از او یاد کردی، ولی منی که عدل پیشه کردم با من این طور تند برخورد کردی؟ امام جواب می‌دهد «با او مطابق با جباران سخن گفتم و با تو مطابق کسی که می‌خواهد عدل پیشه کند». یعنی آنجا باید تقیه می‌کردم. اگر با او می‌خواستم این طور صحبت کنم ما را از بین برده بود. نه اینکه امام بخواهد محافظه کاری کند، بلکه بی‌خود بهانه دست آن جبار نمی‌دهد که بخواهد امام را از بین ببرد. لذا ببینید حتی در مکاتبه شان وقتی شرایط عوض شده مواضع امام ما هم تغییر پیدا می‌کند و لحنشان هم متفاوت می‌شود. این یک اصل است که باید در نظر بگیریم… .

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا