موجب انبساط خاطر دوستانم شدم!
«محمد احمدی» متولد سال ۱۳۷۳ در تربت جام است. جوانی که بدون شرکت در هیچ کلاس کنکوری و فقط با کتابهای درسی و کمکدرسی حالا صدر جدول برترینهای کنکور امسال را به خود اختصاص داده است. اولین سوالی که میتوان از رتبه یکی امسال و رتبه دویی سه سال پیش پرسید این است که چرا دانشجوی برق شریف دوباره به خود سختی داده و کتاب و قلم به دست گرفته تا در رشتهای دیگر دوباره کنکور بدهد. در جواب هم اول به شوخی میگوید: «همین الان هم دوستانم عکس مرا در گروهها دست به دست میکنند با عنوان کسی که پدر و مادرها او را بر سرما میکوبند. الان موجب انبساط خاطر مردم شدم! در دبیرستان هم که بودم هم برای استعداد تحصیلی بیشتر رشتههای تجربی برای من میآمد؛ ولی چون از کودکی با پدرم ریاضی کار میکردم و خودم هم مدام در المپیادهای ریاضی شرکت میکردم و رتبه میآوردم خیلی به ریاضی علاقه داشتم، به این سمت سوق داده شدم. بعد از اینکه کنکور دادم هم به دنبال رشتهای بودم که بیشتر ریاضی داشته باشد و بهترین دانشگاه هم برای ین رشته شریف بود.»
از کودکی مخ ریاضی بودم
از کودکی از خود استعداد ریاضی نشان میدهد و این را پدر و مادر هم به خوبی در او کشف میکنند. «پدرم میگفت وقتی چهارپنج سالم بوده در من استعداد ریاضی کشف کردهاند. مثلا وقتی با خواهرم ریاضی تمرین میکردند، من بدون تمرین و همین که در حین بازی بودهام، جواب آنها را هم میدادم! از اینجا به بعد وقتی استعداد ریاضی را در من دیدند، شروع به ریاضی کار کردن با من کردند. از سال پنجم دبستان به بعد خودم ریاضی تمرین میکردم؛ حتی برای المپیاده هم خودم به تنهایی درس میخواندم. اصلا کسی در شهر ما نمیدانست برای المپیاد باید چه کتابی بخواند.»
پشتمیزنشینی را دوست ندارم
بزرگترین دلیل محمد برای تغییر رشته، آینده کاری در رشتههای مهندسی است. چیزی که برخلاف خواندنش، کار کردن در آن را دوست ندارد. «در رشتههای مهندسی شما باید ۱۰ الی ۱۲ ساعت پشت مانیتور بنشینید بدون اینکه با کسی ارتباط داشته باشید و باید مدام کد بزنید. واقعا این اذیتم میکرد. البته اینکه در این رشته خلاقیت وجود دارد، خوب است؛ اما اینکه تنها باشم و نتوانم با کسی ارتباط بگیرم نه! من یک آدم برونگرا هستم که دوست دارد مدام حرف بزند و بالا پایین بپرد، برای همین پشت میز نشینی به درد من نمیخورد. دوست داشتم در شغلی باشم که با مردم در ارتباط باشم، حرف بزنم، بتوانم کمک کنم. متوجه شدم شغلی که بیشترین همبستگی را با شخصیت من دارد؛ البته من دوست دارم پزشکی باشم که در کنارش برق بلد است، حقوق میداند، ادبیات دوست دارد وغیره. دوست دارم به قول ریاضیدانها ان بعدی باشم (با خنده)»
همین علاقه به ارتباط با مردم و به قول خودش بالاوپایین پریدن باعث میشود که برق شریف را رها کند و دوباره از نو برای کنکور بخواند. «درباره این کار خیلی تحقیق کردم. اول هم درباره آینده شغلی مهندسی تحقیق کردم. با کلی از مهندسان برق حرف زدم. چه کسانی در داخل کشور هستند و چه کسانی که در خارج از کشور هستند و با اینکه مخالفان زیادی داشتم، با اینکه ۳۰ واحد بیشتر از درسم باقی نمانده بود، انصراف دادم.
زندگیم را تعطیل نکردم
این نابغه ریاضی مثل خیلی از کنکوریها نه خود را در خانه حبس کرده نه دور کل سرگرمیهایش خط قرمز کشیده است. «شاید کسی که که رتبه ده هزار میآورد، خودش را در خانه حبس کند. اما من هفته ای سه مرتبهای ورزش میرفتم. کتاب و رمان میخواندم. شعر و ادبیات را خیلی دوست دارم. سعدی و حافظ میخوانم. مولانا که اصلا مرا به یک عالم دیگر میبرد. خلاصه زندگی من در سال کنکور تعطیل شد.» آقای عشق پزشکی حالا بعد از دوسه روزی که از استرس خوابش نبرده، الان آرامش دارد و هنوز هم در صدایش میتوان هیجان این خوشحالی را متوجه شد. «دوست داشتم رتبه یک باشم اما هدف یک شدن نبود. دعای من در شب کنکور دو چیز بود: اول اینکه رقیبهای من به اندازه ای که تلاش کردند، موفق شوند و دوم اینکه پدر و مادر من از این رتبه خوشحال شوند. امروز وقتی مادرم با من تماس گرفت که رتبه را بگوید از شدت گریه نمیتوانست حرف بزند. این اوج شادی است.»