اخبار استان ها

چمرونه‌ای برای قهرمانان وطن؛ وداعی در طنین اشک و افتخار

به گزارش خبرگزاری سرمایه گستران در لرستان، صبح از راه نرسیده، هنوز شهر به‌درستی از خواب برنخاسته بود که میدان ۲۲ بهمن خرم‌آباد کم‌کم جان گرفت؛ جان گرفت با صدای ساز و دهل، اما نه برای شادی، که برای عزای بزرگ‌مردانی که افتادند، در اوج ایستادگی بی آن‌که تن به خاک داده باشند.

هوا نسیمی ملایم داشت و خنکای صبحگاهی، خاک لرستان را نوازش می‌داد، نسیمی که نوای چمرونه را با خود به هر کوچه و خیابان می‌برد، نغمه‌ای غریب و پر حسرت، چمرونه‌ای که زمانی سازِ جشن بود، این بار، مرثیه‌سرای قهرمانانی شده بود که نه در میدان جنگ با اسلحه، بلکه در سنگر اندیشه و غیرت، آماج گلوله‌های کینه دشمن شده بودند.

میدان را شسته بودند، پرچم‌ها را آذین کرده بودند، و فضا آکنده بود از سکوتی غریب که مدام با صدای پاهایی که از دور و نزدیک به میدان می‌رسیدند، شکسته می‌شد. مردمی از جنس کوه آمده بودند، آرام، بی‌هیاهو، اما آتشفشانی از درد و غیرت درونشان شعله می‌کشید.

ابتدا جمعیت اندک بود، اما چیزی نگذشت که خرم‌آبادِ داغدار، سراسر راه شد و راهی برای بدرقه، برای وداع، برای عهد. مادران، با صورت‌هایی گِل‌مالی‌شده، با شانه‌هایی پُر از خاک، گاه ضجه می‌زدند، گاه بر صورت خود می‌کوبیدند، اما در نگاهشان، شکوهی دیده می‌شد که به فریاد می‌گفت: «پسرم رفت، اما به پای خاک نماند!»

برخی آرام شیون می‌کردند، برخی با صدای بلند، برخی دست در هوا می‌چرخاندند، گویی دردشان را به آسمان حواله می‌کردند. پدرانی بی‌صدا در کنار تابوت‌ها قدم می‌زدند، سنگین‌قدم، آرام، اما سرافراز و در میانه‌شان، کودکی بود که خود را به بالین تابوت پدر رسانده بود؛ نه می‌گریست، نه می‌نالید؛ تنها دست کوچکش را بلند کرد و با احتیاط، بوسه‌ای نثار پرچم پیچیده بر تابوت کرد. این بوسه، بوسه‌ای برای وداع نبود؛ عهدی بود برای ادامه راه پدر جوانش.

چمرونه‌ای برای قهرمانان وطن؛ وداعی در طنین اشک و افتخار

صدای “حیدر، حیدر” میان عطر گلاب و بخار اشک، از خیابان انقلاب بالا می‌رفت هر قشر و سنی را می‌توانستی به چشم ببینی، بیشتر پوستر به دست بودند یکی پوستر شهیدش را یا پوستر همه شهیدان را و برخی پوستر امام امت را در دست داشتند سن و جنس نمی‌شناخت سربند به سر و پرچم به دست هم آمده بودند.

نوجوانی، سربند قرمز را با دقت بر پیشانی پسری کوچک‌تر می‌بست؛ انگار داشت آتش غیرت را از نسلی به نسل دیگر منتقل می‌کرد. این‌جا، مردانگی نه در شعار، بلکه در رفتار، در چشم‌ها، در بغض‌ها و در بوسه‌ها بود.

زنان با تسبیح‌هایی و پارچه‌های بریده شده در دست، تابوت‌ها را لمس می‌کردند، گویی جست‌وجوی تبرک نبود، جست‌وجوی دل‌قرصی بود برای روزهای بعد؛ برای شب‌هایی که جای خالی فرزند و همسر، سکوت خانه را می‌شکند.

چمرونه‌ای برای قهرمانان وطن؛ وداعی در طنین اشک و افتخار

یکی از نظامی‌های جمع دستمال گردن خود را برای تبرک به سمت تابوت‌ها پرتاب کرد، انگار دلش شهادت می‌خواست که به واسطه دوستان رفته‌اش بگیرد، یکی از مادران با خاک بر چهره، فریاد می‌زد و «کِل» می‌کشید؛ نه از سر شادی، بلکه از فراز داغی بزرگ که غرورش را به تسلیم نکشیده بود.

در گوشه‌ای دیگر، یکی از هم‌سنگران شهدا با صدای لرزان، از آخرین مکالمه گفت، از قول و قرارهایی که نیمه‌تمام ماند. دیگری سر بر تابوت می‌کوبید و می‌گفت: «ای کاش جای تو من رفته بودم!» و آن‌سو، خواهری با شال سیاه، اما صورتی استوار، در میان جمعیت فریاد می‌زد: «شهادتت مبارک، برادرم!» نه یک‌بار، که صدها بار. صدایی که در گوش جان می‌نشست، مثل زمزمه‌ای جاودانه.

چمرونه‌ای برای قهرمانان وطن؛ وداعی در طنین اشک و افتخار

حوالی ظهر شده بود و آفتاب با تمام شدت می‌تابید، اما جمعیت قدمی پس نکشید. هزاران نفر نماز میت را به جماعت اقامه کردند؛ صدای «الله‌اکبر» شأن تا افق می‌رفت خیابان‌ها و گلزار شهدا، لبریز از قامت‌هایی بود که ایستاده گریستند، نه از ضعف، که از قدرت.

در دل این میدان، همسری شهیدی بود که همه می‌گفتند فرزند دو ماهه دارد، اشک در چشمانش بود، اما به زمین نمی‌ریخت. نگاهش آرام بود، به تابوت خیره، و تنها گفت: «او همیشه می‌گفت شهادت، نهایت آرزوی من است… امروز به آرزویش رسید.»

چمرونه‌ای برای قهرمانان وطن؛ وداعی در طنین اشک و افتخار

اینجا دیگر کسی از مرگ نمی‌گفت. اینجا واژه‌ها عوض شده بودند. شهادت، فخر بود. اشک، آبرو بود. تابوت‌ها، نه بار غم، که پرچم افتخار بودند.

مردم آمده بودند تا بگویند: دشمن بداند ما هنوز ایستاده‌ایم.

آمده بودند که فریاد بزنند: هنوز مردان میدانی داریم که با هیچ بادی، از جا نمی‌افتند.

آمده بودند که اثبات کنند: در این خاک، جای خیانت نیست؛ تنها وفاداری و غیرت است که ماندگار خواهد بود.

منبع خبر : ایمنا

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا