سمیه و محسن پشت در مغازه شلوغ برادرشان ایستادهاند. مرتضی با عجله مشتریهایی را که دور میز ترشی ایستادهاند، راه…
بیشتر بخوانید »سمیه و محسن پشت در مغازه شلوغ برادرشان ایستادهاند. مرتضی با عجله مشتریهایی را که دور میز ترشی ایستادهاند، راه…
بیشتر بخوانید »